احساس میکنم مصیبت نویسنده بودن را بیاندازه دوست خواهم داشت. در همین نگاه اوّل عاشقش شدهام. مجموعهای است از ۳ نامه و ۱۰ نوشته و ۱۲ قصّه و ۴ شعر از ۲۴ نویسنده و شاعر و موسیقیدان و پیکرتراش.
یادداشتی در کتاب هست از سامرست مؤام که در هفتاد سالگیاش نوشته است؛ ” فراموش نکن که وقتی آدم پیر میشود زیاد در پی چیزهایی نیست که زندگی را برایش مطبوع کند. پیری خود جبرانکنندهی بسیاری چیزهاست. … دیگر آدم موظّف نیست کارهایی را انجام دهد که موافق میلش نیست. آدم میتواند از موسیقی، نقِاشی و ادبیات لذّتی متفاوت با ایّام جوانیاش ببرد و با اشتیاق بیشتری. اگر امیال چندان سرکش نیست، نیز کمتر کمرشکن است. ” ص ۲۷ و ۲۸ فقط خندهدار یا گریهدارش این است که من، در این سن و سال همین حس و عقیده را دارم!!!
مصیبت نویسنده بودن
گردآوریکننده و مترجم: سیروس طاهباز. تهران؛بهنگار، ۲۸۸ صفحه، چاپ اول، ۱۳۶۸
کارگر در 08/08/05 گفت:
دوست جان جان ما
ما شما را خیلی خیلی می دوستیم.
می دانید چرا؟
چون شما کتاب می دوستید. تند تند می آپید. همش از دوست داشتنی های ما میگوید.
بله! اینطور است که می دوستیمتان!!!
خیاط در 08/08/05 گفت:
هفتاد ساله شدیم یعنی؟ حالا خوبه؟ کمر شکن نبودنش خوبه…
زوربا در 08/08/05 گفت:
سلام
خواندم تمام پستهایت را
گاه آدمی عقش میگیرد از مردم گاه گریه اش می گیرد برای چهار روز متوالی
گاه مثل من سرگردان میماند در نا باور ماندن برخی رفقا
دور نمیروم از خودتان
هر گاه که مینویسید تا صبح بیدار بوده ام آدم عصبی میشود که چرا این بیداری هارا از ما گرفته اند
اصلآ من چرا از وقتی آمده ام اینجا …
عالیست بر خلاف هر آنکه میگوید بد مینویسی
حسن نوشته اتبه دوست داشتن همه است
به گیج ماندن همه
به دریافتهای غلط و گاهی بد که گران تمام میشود
نیست کسی که بگوید " آخر من کی هستم که کسی برای من مطلب بنویسد؟"
همه دوست دارند محور باشند همه
من اما دوست دارم باشم فقط
اما انگار از وقطی …! نیستم
غایب بلا محل
به هر حال عالی مینویسی هرچند بی شعر
واصح در 08/08/05 گفت:
پس "یوم الحسرت"ی که میگن در مورد پیری صدق نمیکنه؟ فقط روز قیامت روز حسرته؟
با توجه به اونچه که در آخر نوشته ات گفتی، خیلی چیزا در حال جبران شدن هستند برات. آره؟ پس الحمدلله!