امروز سیتا ببر را داغون میکنم یکی از کتابهای مجموعهی قصههای یکجورکی دکتر زئوس است. اسم واقعی دکتر زئوس، تئودور زئوس گایزال است که به خاطر فیلمنامهها و قصّههایش، سه بار جایزهی اسکار و به خاطر یک عمر آموزش و شادیآفرینی برای بچّهها، پدرها و مادرها یه بار دیپلم افتخار گرفته و تاکنون، کتابهای وای،چهجاها که خواهی رفت!، هیچوقت گفته بودم چهقدر خوشبختی؟، دردسرهای من در راه سولاسولیو، اسنیچهای باستاره و اسنیچهای بیستاره، هورتون جوجه از تخم درمیآورد، اگر سیرک دست من بود، فکرش را بکن این چیزها را در خیابان مالبری دیدم، گربهی باکلاه، گربهی باکلاه باز میگردد، ماروین کِیمونی خواهش میکنم همین حالا برو! توسط نشر افق به صورت متن دوزبانه با ترجمهی رضی هیرمندی منتشر شده است.
در امروز سیتا ببر را … من داستان سوّم را دوست داشتم که دربارهی دختری است که یک دستگاه “فکرساز” دارد و یکروز، از سر تنوّع، یک فکر بدترکیب میسازد به اسم گلانک! و ادامهی ماجرا …
امروز سیتا ببر را داغون میکنم و قصّههای دیگر
نوشتهی دکتر زئوس، ترجمهی رضی هیرمندی، تهران، نشر افق، واحد کودک، کتابهای فندق، ۱۳۸۵، ۴۰ صفحهی مصوّر، رنگی، قیمت ۱۲۰۰ تومان
سارا در 08/08/05 گفت:
وای چه جالب که تو هم کتاب کودک میخونی.
من فکر میکردم که خیلی غیر عادیم.
راستی من کتابای جودی دمدمی رو واسه ولنتاین از شوهرم به زور کادو گرفتم.
(یعنی مجبورش کردم برام بخره)
ولی نیکولا و همین طور رامونا به نظرم جذاب تر بودن.
بابت معرفی کتاب هم ممنون.
چهار ستاره مانده به صبح؛
جودی سر و شکل قشنگی داره. هنوز که نخوندم کتاباشو. ولی اون نیکلا کوچولو معرکهست. عاشقشم. رامونا رو نخوندم ولی.
خاطره در 08/08/05 گفت:
چه طرح جلد نمکینی داره این سی تا ببر…
وای… دلم ضعف رفته بود برای اینجا…
نمیتونم بیام… بسکه این وروجک همه اوقات منو گرفته…
الان هم جای شما خالی… نه ببخشید… خالی نه! بازویم را چنان گازی گرفته… که جای یک گردی دندانه دار مانده روش!
تازه میگه شوخی کردم… حالا من که میدونم از این کامپیوتر متنفر است! به شدت!!
احسان در 08/08/05 گفت:
سلام. خوبی؟ قرار بود مرتب بروز کنم. ولی واقعا روزی ۱۲ساعت کار رمقی برام نذاشته!