چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

من آن خانه‌مان را دوست نداشتم. ندارم. اینجا راحت‌ترم. هنوزم فرقی نکرده است نظرم درباره‌ی آنجا! منتهاش، امروز آن باغچه‌ی کوچکِ پُر از رنگ و گل با تاکِ مجنونِ سر به آسمان گذاشته‌اش، کلّی حالی به حالی کرد مرا. نزدیک به پنج سال است که زمستان و بهار و پاییز و تابستانِ زندگی‌مان عطر و بو ندارد! رنگ ندارد. صفا هم. ‌دلم می‌خواهد جمع کنم دفتر و کتابم را، بروم آنجا، بعدِ این همه وقت دوباره مزه‌ مزه کنم لذّت شب‌زنده‌داری‌های بچّگی‌هایم را توی آن حیاط نقلی، زیر سقفِ شبی که ماه‌اش می‌افتاد پشت آن تیر چوبیِ چراغ برق! گیرم، آن تیر هم ترّقی کرده باشد! اصلن، سیمانی‌ست. که چی؟ می‌دانم که ماه، هنوزم می‌ایستد در موقعیّت سابق‌اش. شاید دل او هم تنگ شده باشد برای دالی‌بازی با دخترکِ خیالبافِ آن شب‌های دور که هی سفارش می‌کرد بهش؛ مراقبِ اون ستاره کوچولوهه باش که …

۳ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. وسام در 08/08/05 گفت:

    ممنون دوست عزیز
    موفق باشی
    باز هم سر بزن

  2. لاله در 08/08/05 گفت:

    نزدیک بیست سال هست که از آن خانه قدیمی رفته ایم … در این مدت علاوه بر آن یک خانه من خانه های دیگر هم داشته ام … خانه ای پس از ازدواجم … خانه’ بعدی تر و گوشه اتاق های هتل هایی که ماه ها خانه ام بودند ، اما … باورش سخت است اما هنوز بعد این همه سال و این همه خانه هر وقت خانه ای به خواب می بینم همان خانه’ قدیمی هست و همان اتاق ها و همان حیاط و همان درخت گیلاس دوست داشتنی ام … انگار روحم به ناخودآگاهی آگاه تر خانه را همیشه و تنها همان خانه می داند و بس … خانه ای که دلم پر می زند برای لی لی روی کاشی های گچ خورده و حوض آبی وسط حیاط و ماهی دم بریده مان که دمش را کلاغ شکموی درخت همسایه چیده بود … برای دوچرخه قناری و تکه سنگ های مرمر که برای بازی هفت سنگ به دقت نگهداری می کردم … دلم پر می زند برای ایوان ای که در سایه سار عصر ها بوی بهشت می داد … برای آن همه بوته’ رز و طعم گیلاس های داغ خوردن همانجا پای درخت … من را کجا بردی دختر … ممنون …


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    :: لاله جان ممنونم بابت حرف‌های نوستالژیکِ شاعرانه‌ات؛ چقدر شیرین و دل‌انگیز و دور و دلتنگی‌زا البته.
    راستی، شما اصلاً فکر ما را نمی‌کنی در برابر آن سکوت و صفحه‌ی سپیدِ لاهو؟! برکت چه شد که دوباره رفتی؟ کجایی خانوم؟

  3. آرزو در 08/08/05 گفت:

    نه، مثل اینکه ما زیاد کری خوانی باید داشته باشیم.

    منتظر عکس خانه قدیمی ما هم باش (قدیمی ها!!!)

دیدگاه خود را ارسال کنید