“متوسط مایل به خوب را از مادر یاد گرفتهام. وقتی نمرههایم را میبیند، وقتی میخواهد من به درجازدن عادت نکنم و خودش هم شبیه مادر همکلاسیام که ناخنهای بلند دارد و از پسرش فقط بیست میخواهد، نشود، با اخم میگوید متوسط مایل به خوب. امّا اخمش عمیق نیست. مثل خطهایی که روی صورتش میافتد زود محو میشود.”
“شنبهها که پول هفتگیام را میگیرم، طنین صدای مادر که میگوید باید پولت را تا آخر هفته برسانی برایم ترسناک است. صدای مادر کمکم طنین عجیب و وحشتناکش را پیدا میکند. میشنوم چندرغاز، سگ دو زدن، جان کندن، نرساندن تا آخر ماه، ولخرجی و آن وقت متوسط مایل به خوب مثل همکلاسی بدجنسی که وقتی آدم را در دفتر مدرسه دعوا میکنند، پشت سر ناظم میایستد و شکلک درمیآورد، پشت سر مادر میایستد و تا او برمیگردد پنهان میشود.” *
*ص ۸ و ۱۱ از کتاب زندگی مطابق خواستهی تو پیش میرود
آرزو در 08/08/05 گفت:
حالا تو هی هی دل ما را بسوزان دوست جان، خُب؟!
عادله در 08/08/05 گفت:
دارم فکر می کنم منم یه متوسط مایل به خوبم !