چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«خیلی خوب حالا که اصرار داری، باشد … فقط اشکال در این است که وقتی آدم می‌خواهد کسی را بکشد، اصلن نباید فکر بکند. فقط کافی است بگویی بنگ! بنگ! بعد آدم می‌میرد! همین. اصلن نیازی به فکر کردن نیست. این را به‌خاطر داشته باش.»

×××

به قولِ این‌ معرّفی‌نامه، عبارتِ «داستان‌های خیال‌انگیز» روی جلدِ کتاب سکوت کیست؟ کلّی آدم را کنجکاو می‌کند و مایل تا داستان‌های «یفگنی قلی‌اُف» را بخوانی منتها، بعد از خواندن کتاب، آدم با خودش می‌گوید «داستان‌های رواعصاب» توصیفِ برازنده‌تری‌ست برای این کتاب. گیرم بعضی موقعیت‌ها و ایده‌های داستانی این کتاب خوب هستند امّا درمجموع، جذاب و جالب نیست.

این‌جا می‌توانید یکی از داستان‌های «سکوت کیست؟» را با نام «تفنگ و قلب» بخوانید.

{goodreads}

دیدگاه خود را ارسال کنید