:: قابلتوجّه تخمه سوسولیخورها!
“هر وقت خسته بشوم پشت میز کارم مینشینم آرام میشوم انگار تمام خستگیهایم را ریخته باشم توی دریا. به صندلیم لم میدهم نفس عمیقی میکشم و مثل همهی شبها کشوی میزم را باز میکنم. اگر گفتید چی پیدا میکنم آقا؟ …
: کمی فکر کنید.
: چه میدونم خانوم.
: حدس بزنید
: شکلات
: نه، نه، تخمه آقا. پاکت تخمه همیشه همانجاست، توی کشوی اوّل میزکارم. یعنی من اگر آدم مرتّبی باشم به واقع نباید هر شب اینقدر دنبال تخمه بگردم. البته اوّلش نمیدانم دنبال چی میگردم فقط از خواب بیدار که میشوم میروم سراغ یخچال، کابینت امّا نمیدانم سراغ چی میگردم کمکم خسته میشوم میآیم روی صندلیم لم میدهم و پاهایم را دراز میکنم و تکیه میدهم به میز کارم و کشوی اوّل میز کارم را که باز میکنم پاکت تخمه چشمک میزند. آه چقدر خوشحال میشوم، چقدر خوشحال میشوم. انگار نه انگار که کار هر شب باشد. انگار برای اوّلین بار است که شب بیدار شدهام و این همه آشپزخانه را گشتهام و بعد خسته و لمیده وی صندلی پاکت تخمه را پیدا کردهام. همیشه پاکت تخمه برایم تازگی دارد آقا (البته این گره داستانمان است شما باید کشف کنید که چرا اینقدر تخمه را دوست دارم اوایل از تخمه متنفر بودم برای اطلاع شما و برای اینکه بتوانید گره داستان را باز کنید گفتم) حالا تخمه برایم تمام زندگیم است. پاکت را برمیدارم نمیدانم آن موقع چه حسی دارم فقط میدانم به پاکت با احترام نگاه میکنم. مثل یک چیز خیلی عزیز. هیچ وقت پاکت تخمه را مچاله نمیکنم فقط به همین یک قلم حساس هستم، پاکت را باز میکنم و شروع میکنم به شکستن تخمه. تصوّر کنید چه صدایی دارد آقا. تا حالا تخمه که خوردید. بله؟
: آها…
: خوبه. صداش آقا. صداش را خیلی دوست دارم. ذهنم آرام میشود. انگارنهانگار که نصف شب است. ببخشید انگارنهانگار که یک ساعت و نیم از نصف شب گذشته است و من از خواب پریدهام و ….”*
*ص ۴۰ و ۴۱ از کتاب نویسنده نمیمیرد، ادا در میآورد، نوشتهی آقای حسن فرهنگیِ مهربان
مهتاب در 08/08/05 گفت:
خواهر من! عزیز من! سوسولها که تخمه نمیخورن! اونها لاتن نه سوسول!!!!!!!
چهار ستاره مانده به صبح؛
خواهر جان! عزیز جان! سوسولها هم تخمه میخورند منتها تخمه سوسولی! یعنی، تخمهی مغز شدهی بستهبندی شده!
آرزو در 08/08/05 گفت:
آخ جوووووووووووووووووووون
من این کتاب رو دارم و خونده ام.
دیگر دلم نمی سوزد…
آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:
تو که بی کار شده بودی کی کار پیدا کردی ناقلا هیچی نمی گی؟
حالا هم به جای این که کار کنی میشینی پشت میزت تخمه سوسولی میخوری؟؟؟؟