ژان پیاژه یه نظریهای داره دربارهی تحوّل روانی و شناختی که سه مرحلهی کلّی (هر مرحله دو نیمدوره هم داره) رو دربارهی تحوّل نظام عقلی و منطقی در انسان مشخص کرده که در فاصلهی تولّد تا سنین نوجوانی اتفاق میافته. الان دقّت کردین چی شد؟ یعنی ته شکلگیریِ نظام عقلی و منطقیِ آدم یعنی دورهی نوجوانی. به عبارتی میکنه از یازده سالگی تا پانزده سالگی. دوباره یعنی، مغز یه آدم چهل ساله و یه نوجوان پانزده ساله از نظر منطقی و تحلیلی و … برابره. بعد از پانزده سالگی یه اپسیلون هم به ظرفیّتهای درکی و منطقی آدم اضافه نمیشه!!! تنها عامل تمایز یه آدم چهل ساله با یه نوجوان در میزان تجربه است ولاغیر! پس، تقریبن میشه گفت همهی ما (با فرض اینکه هوشبهر عادی به بالا و پانزده سال تمام را داریم!) میتوانیم در برابر مسائل مختلف تجزیه و تحلیل کنیم و نتیجه بگیریم!!! پس، لطفن دربارهی بدیهیات یکسری نصایح مسخره رو ننویسین در کامنتدونی!
پی.نوشت)؛ با تشکّر از خانوم زندگی کوانتومی که حرفهاش باعث شد ما یاد این نظریه بیفتیم دَمِ سحری.
آینه های ناگهان در 08/09/05 گفت:
الان با این پست گوش کیو میخواستی بکشی؟
بماند. چشمک. شما خوبین خانوم؟ نگران شدم براتون
آرزو در 08/09/05 گفت:
سلام
ممنون از رای دوست جان.
من نیز قبل تر برای شما رای پرتاب کرده بودم، پرتاب کردنی!
آخه راستی راستی من به این یک وجب جایی که مال شما باشه عقشولی ام
بی تعارف و بی اینکه منتظر باشم لینکم کنی و از این مزخرف جات
آدرس هم اصلاح شد.
آهان راستی پشت کتاب من جایی که نام تصویر ساز نوشته شده، بارکد نشر چشمه رو چسبوندن. برام نگاه می کنی ببینی تصویر سازی مردی که گورش گم شد مال کیه.
ممنونم آرزو جان. اردشیر رستمی است طراح جلدش.
آینه های ناگهان در 08/09/05 گفت:
نگرانی نداره بانو. همین اطراف از سر اتفاق نفس می کشیم هنوز …
خیر است انشاءالله
meysam در 08/09/05 گفت:
good
thanks
زهره در 08/09/05 گفت:
سلام! خوبی؟ زنگ زدیم خواب بودید. تا بعد
سلام! خوبم. خب شما مگه نمیدونی ما صبح میخوابیم! دوباره زنگ بزن
ياسر قدسي در 08/09/05 گفت:
از دست شما….!!
راستی شما ۱۵ سالگیتون تموم شده یا نه!!؟ :-))
آخه برای یه معرفی ساده خون به جیگر آدم میکنید!
اگه محرمانهس، میشه یه بحث دیگه!! ولی اگه نیست، خب فامیلتون رو بگید دیگه از همون اول. شاید شناختم. گرچه اگه نشناختم، اونوقت لازم میشه عکستون رو هم بفرستید!
البته اگه دلتون نخواست هم، که نخواسته دیگه! مگه تو این مملکت میشه کسی رو (اونم یه خانم رو) مجبور کرد!؟
ضمنا قلم خوبی دارید. شما با این قلم چرا رفتید مددکاری خوندید!؟ خب میومدید روزنامهنگاری دیگه!
ممنونم از حسننظرتون. ای آقا با آن مددکاری خواندن/ روزنامهنگاری نخواندن دل ما را خون نکنید! ما رو که نمیشود مجبور کرد ولی من اون همه راهنمایی کردم بازم شما … راست میگین بذارین اون عکس سعدآباد رو پیدا کنم،میذارم اینجا. بلکه هم یادتون اومد
ياسر قدسي در 08/09/05 گفت:
راستی لینکتون هم کردم؛ نه بهخاطر اینکه همدانشکدهای بودیم؛ بلکه بهخاطر قلمتون که نکتهآموز و قشنگه.
چقدر تعررررررررریف میکنین همدانشکدهای عزیز. مررررررررسی
ای هفت سالگی « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/05 گفت:
[…] ۱۱ تا ۱۵ سالگی و نوجوانی و بلوغ و اینها […]