تو به آرامی آغاز به مُردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی . .. .*
*شعر را«پابلو نرودا» سروده است با ترجمهی «احمد شاملو» که اینجا بخوانید کامل آن را + اینکه همهی سابقهی نروداخوانیِ من، برابر است با همهی سالهای شاملودوستیام، با همهی این مدّت که میگذرد از آن بیست و هشتم شهریور ِ یکهزار و سیصد و هشتادِ پنج سالِ پیش که نگاهام به نگاهی گرم شد چون خورشید
sara در 09/02/02 گفت:
من مدت هاست شده ام مصداق شعر آقای نرودا. دلم می خواد زنده بشم دختر. ولی نمیشه… نمیشه. هیچ انگیزه ای احساساتم رو سرکش و ضربان قلبم رو تندتر نمی کنه…
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/02 گفت:
درد مشترکام خواهر …
نسیم در 09/02/02 گفت:
جفتشو هستم
بخصوص شاملو
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/02 گفت:
ما هم شما رو هستیم خانومی
نسیم در 09/02/02 گفت:
سالهاست آغاز به مردن کرده ام
بی آنکه زیستن را آغازی باشد
کاش یک نفر بیاید مرا نشانی دهد از حیات
راستی چگونه آغاز به زیستن کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/02 گفت:
لابد الله ُ اعلم. نه؟
آینه های ناگهان در 09/02/02 گفت:
سلام بانو.آفرین به این همه کتابخوانی تو
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/03 گفت:
سلام. ممنون بانو. این همه نیست ولی به نسبت 🙂