کابوس*را توی بیآرتی میخواندم، سرپا. اینقدر جذّاب بود؟ بیشتر دلام میخواست شباهتهای آن را با ناتور دشت کشف کنم. بد اینکه کتاب سالینجر را ندارم و ورژنِ صوتیاش را گوش کردهام و حالا نمیتوانم نمونه بیاورم و مطمئن اظهارنظر کنم که شخصیّت اصلیِ کتابِ سیامک گلشیری کپیِ ایرانی ِ هولدن است.
توی بیآرتی، کتابام با موج زنانِ همیشه پُرحمله چندباری لای دست و پا ماند و حالا نگاهش کنید، یکجورِ زخمیِ بدبختی شده است کاغذِ جلدش.
گفتم که شخصیّتِ اصلیِ رُمان شبیه هولدن است با این فرق که اسمش کامران است و کلاس دوّم، سوّم دبیرستان. زمانِ داستان وقتِ امتحانات است، خرداد به گمانام. راوی اوّل شخص است و داستان به زبانِ عامیانهی لات و لوتی روایت میشود. منهای غلطهای تایپی، مثلن «گذاشته» را از اوّل تا آخرِ کتاب نوشتهاند «گذوشته» که من نمیدانم کی با چه لهجهای اینطوری «الف» را «او» ادا میکند. البته من که نمیتوانم این کلمه را بخوانم؛ چه با تلفظ «او» یا احیانن «واو».
نویسنده جدای دغدغههای پسرهای نوجوان دربارهی درس و آینده و عشق و سیگار و فلان، دربارهی گوشههایی از زندگی لاتهای جوانمرد و ناجوانمرد جنوبشهری مینویسد؛ از رفاقتهای بیشیلهپیله تا نارفیقیهای پُررنج و زجر. خُب، اینها خواندن دارد؟ بهنظر من برای آدمهایی به سن و سالِ راوی بد نیست؛ هفده، هجدهسالهها. الان دارم فکر میکنم آدمبزرگها به چه بهانهای میتوانند این کتاب را بخوانند؟ هیچی به ذهنام نمیرسد. بهنظرم فضای داستان تکراری بود. آدمهایش هم.
*مؤسسهی انتشارات نگاه، ۱۳۷۹، ۲۱۶ صفحه، قیمت ۱۰۰۰ تومان.
مرتبط؛ دربارهی باقی کتابهای این نویسنده در چهار ستاره مانده به صبح
+ مهمانی تلخ (رُمان) + عنکبوت (مجموعه داستان) + نفرینشدگان (رُمان) + اندوه عیسی (ترجمه) + چهرهی پنهان عشق (رمان)