چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«همه‌ی ما در طول سال، دوازده ماه را پشت سر می‌گذاریم و یک‌باره سال دیگری شروع می‌شود. باورنکردنی است که چنین تغییر عظیمی، تنها در کسری از ثانیه رخ می‌دهد. در آخرین لحظات سی و یکم دسامبر، عقربه‌های ساعت به نیمه شب نزدیک می‌شود، امّا هم‌چنان در سال کهنه‌ایم، بعد، یک میلیونی ثانیه پس از نیمه‌شب، یک‌دفعه به سال نو پا می‌گذاریم. عادت کردن به این عبور ناگهانی از یک سال به سال دیگر، همیشه برایم مشکل بوده و در تمام‌مدّت ژانویه‌ی جدید، مدام به جای تاریخ سال نو، تاریخ سال قبل را روی نامه‌ها، چک‌ها و یادداشت‌هایم می‌نویسم. این اتفاق در روز تولدتان هم پیش می‌آید. مثلاً امروز نُه‌ساله‌اید و روز بعد ده ساله می‌شود. خیلی لذّت دارد که آدم یک سال بزرگ‌تر بشود، امّا ناگهانی بودن آن حیرت‌آور است.»

می‌خواستم وقتِ تحویل سال این پاراگرافِ بالا را بنویسم توی وبلاگ‌ام، شما هم بومی‌سازی کنید با آخرین لحظه‌های بیست و نهم اسفندماه، وقتی عقربه‌های ساعت نزدیک می‌شد به سه نیمه‌شب و … ننوشتم. یک‌هو دیگر دلم نخواست. ام‌شب هم آمدم کتاب‌هایی را که توی این یک هفته خوانده‌ام از روی زمین جمع کنم که دوباره کتابش را دیدم. کتابِ کی؟ رولد دال. دلم خواست درباره‌اش بنویسم.

عنوان اصلی کتاب My Year است که ترجمه کرده‌اند: راز موتور سیکلت من. کی؟ محبوبه نجف‌خانی. روی جلد، زیر عنوان نوشته‌اند «خاطره‌های رولد دال» و پشت جلد آمده است؛ «زندگی رولد دال همیشه با تفریح و ماجراجوی همراه بوده است و این حال و هوا در خاطره‌‌های او نیز حس می‌شود. همراه دال، راز و رمز طبیعت را مشاهده می‌کنیم و پی می‌بریم که چگونه می‌توان یک بلوط خوب برای برنده‌شدن در بلوط‌بازی درست کرد …
هم‌چنین او داستان‌هایی از دوران نوجوانی‌اش تعریف می‌‌کند: راز موتورسیکلت‌اش، حیله‌های جسورانه، و اوّلیّن سفر تک‌نفره‌اش به فرانسه و این‌که حین سفر پولش تمام می‌شود.
هنگامی‌که رولد دال ما را همراه خود به فراز و فرودهای فصل‌های سال می‌برد، منظره‌ها، رایحه‌ها و آواهای یک سال به‌روشنی در مقابل چشمان‌مان جان می‌گیرند.»

کتاب دوازده فصل کوتاه دارد که با نام‌ ماه‌های سال مشخص شده‌اند. البته به میلادی؛ از ژانویه تا دسامبر. برای همین شاید مناسب‌تر بود عنوانِ کتاب همان ترجمه می‌شد که بود؛ سال من. رولد دال این کتاب را در سال ۱۹۹۳ منتشر کرده و خاطره‌ها را کِی نوشته؟ گویا سال آخر عمرش. او در خاطره‌هایش هم به گذشته نظر داشته و هم به زمان حال. درباره‌ی هر دو نقطه‌ی زمانی و مکانی هم دقیق نوشته است و جذّاب. درواقع، او با ثبت مشاهده‌های شخصی خودش از تغییر فصل در محل زندگی‌اش، خاطره‌هایی از دوره‌ی کودکی و نوجوانی‌اش را مرور می‌کند. شاید در نگاه اوّل، راز موتور سیکلت من کتاب عجیب و غریبی نباشد. کتاب پالتوییِ لاغرِ هشتاد و چهار صفحه‌ی معمولی که شاید مهم‌ترین امتیازش پیش از خواندن، نام نویسنده باشد و نقّاشی‌های آبرنگیِ کوئنتین بلیک. امّا، وقتی کتاب را بخوانید هی تعجّب می‌کنید، هم از نوعِ نگاهِ دال به دنیای اطراف‌اش و هم از گستره‌ی اطلاعاتِ او درباره‌ی طبیعت؛ من که چیزی درباره‌ی موش‌های کور نمی‌دانستم یا درباره‌ی فاخته یا خروس‌های کولی و گل‌های انگشتانه و ….

واحد کودک مؤسسه نشر افق (کتاب‌های فندق) اوّلیّن‌بار راز موتور سیکلت من را در سال ۸۳ منتشر  کرد و کتابی که من دارم چاپ چهارم (۱۳۸۸) است. قیمت‌اش؟ ۱۲۰۰ تومان.

در ادامه، توجّه شما را جلب می‌کنم به بخش‌هایی از حرف‌های رولد دال در این کتاب، به انتخاب خودم؛

«ورزش به ما می‌آموزد که چگونه بازنده‌ی خوبی باشیم.» ص ۲۹

«چه بلایی سر این بچّه‌ها آمده؟ به نظر من آن‌ها پول تو جیبی زیادی می‌گیرند و ترجیح می‌دهند از مغازه چیپس و نوشابه بخرند تا این‌که از درخت بالا بروند و سیب بچینند. به نظر من که خیلی تأسف‌آور است. پسرها باید بخواهند از درخت بالا بروند. آن‌ها باید بخواهند خانه‌ی درختی بسازند. باید بخواهند سیب بچینند. شاید این همه چیپس و نوشابه و هله هوله‌ای که این روزها می‌کنند، بی‌حال و تنبل‌شان کرده است.» ص ۶۳

«هر چه بیش‌تر اجازه بدهیم بچه‌ها خطر کنند، بهتر یاد می‌گیرند مراقب خودشان باشند. اگر نگذارید هیچ خطری بکنند، بیش‌تر مستعد صدمه دیدن می‌شوند. باید پسرها اجازه داشته باشند از درخت بالا بروند، روی دیوارهای بلند راه بروند و از روی صخره توی دریا شیرجه بزنند. بهتر است به آن‌ها اجازه بدهیم چنین کارهایی بکنند، نه این‌که مدام به آن‌ها بگوییم: «نه، پسرم، نه! نباید این کار را بکنی. خطرناک است.» در مورد دخترها هم همین‌طور. من از بچّه‌هایی که خطر می‌کنند، به مراتب بیش‌تر خوشم می‌آید تا آن‌هایی که هرگز چنین کاری نمی‌کنند.» ص ۶۹

دیدگاه خود را ارسال کنید