ماهزدگان (کارگردان: بهرام تشکّر، تالار سایه)
گولِ چی را خوردم؟ دو کلمهی دهن پُرکن؛ کمدی و جنجالی. دربارهاش که سرچ کردم، نوشته بودند تئاتری کمدی و جنجالی!!!
و البته، بهنام تشکّر برایم مهمتر بود. راستش، من از سریالِ سروش صحّت خوشم میآید. از نیمای افشار، هومن برقنورد و خانوم شیرزادش. فکر کردم میرویم تئاتر، میخندیم. تشکّر هم هست. بهبه.
چهارشنبهی قبل بود. بلیت خریدیم، سهتا برای سانس شش و چهلوپنج دقیقهی بعدازظهر. من و هولدرلین و خانوم پستِ سفارشی.
سالن شلوغ بود. اصلن فکرش را هم نمیکردم. گفتم یکبار هم که شده، تئاتر میبینیم توی سالنِ نیمهخالی. به قدرتِ انتخابِ صندلی فکر میکردم. اینکه زود برویم، بنشینیم ردیفِ جلو، بیخیالِ شماره و ردیفِ روی بلیت. نشد که. خیلی شلوغ بود. آنقدر که حتّا نمیشد وسط نمایش بلند شد و از سالن زد بیرون. آره، اینقدر بد بود و حوصلهبر و اگر امکانش بود، من بلند میشدم و میرفتم بیرون. حیف، ملّت روی زمین و پله هم نشسته بودند.
حالا دربارهی داستانِ نمایش بگویم. جوانِ آهنگسازی پی برادر گمشدهاش به شهری وارد میشود و در مسافرخانهای اقامت میکند و بعد، …
بعدش هم هیچی. چرت بود دیگر. نه قصهای، نه دیالوگی. فقط رقص داشت و لابُد من مریضام که فکر میکنم هیچ طنزی هم درکار نبود. ملّت که از خنده رسمن پهن شده بودند روی زمین. نظرم این است که همین. از من میشنوید، ارزش نداشت که نفری هفتهزارتومان بدهیم بابتش. به قول اتل، دوتا کتاب میخریدیم. کِیفش بیشتر بود. والا.