«امان از سالهای جنگ! هر سالش هفتبرابر حساب میشه.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
شروع یک رؤیای نو
«امان از سالهای جنگ! هر سالش هفتبرابر حساب میشه.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«تو مدرسه سر ما رو کلاه گذاشتن و وقت و جوونیمون رو ازمون گرفتن. ما نه معلم به معنی واقعی کلمه داشتیم و نه راهنما. یه مشت کارمند بودن که میاومدن درس میدادن. تازه کارمندای خوبی هم نبودن.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«آدمیزاد در کنار غریزههای تولیدمثل و خوردن و آشامیدن دو علاقهی مفرط دیگه هم داره: سروصدا راه انداختن و گوش به حرف کسی ندادن.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«هیچوقت دوستتو محک نزن! دوست دخترت رو هم همینطور! هیچکس رو! گاهی کسی یه عمر مراقب یه خورجین چرمیه که توش فقط پر از سنگای رنگارنگه. ولی اون تماممدت خیال میکنه اون تو پر از جواهره. چنین کسی آدم ثروتمندیه، حتی اگه تو خورجینش فقط سنگای شیشهای باشه. این آدم فقط حق نداره در خورجین رو باز کنه.
خدایا این دوستی رو از ما نگیر! آدم تقریبن باورش میشه که تنها نیست.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«نذار ابهت هیچ آدم خبرهای تو رو بگیره.
اون بهت میگه که:«دوست عزیز، من بیست ساله که این کارمه!»
آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«آدمیزاد همیشه آتیشِ یه امید تو دلش برافروخته بوده: اون همیشه امیدوار بوده که برای یهبار هم که شده بدون فک و فامیل و با آرامش زندگی رو سر کنه.
فامیل تشکیل میشه از یه مشت آدم با جنستای مختلف که وظیفهی اصلیشونو فضولی کردن تو کارای تو میبینن.
فامیل همدیگه رو خوب میشناسن، اینه که هیچوقت نمیتونن از ته دل همو دوست داشته باشن. فامیل همدیگه رو بهقدرکافی نمیشناسن تا بخواد از هم خوششون بیاد.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«آدمای همراه وجود ندارن. آدمای حاکم داریم و آدمای تحتحاکمیّت.»
کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky)
«آینده. مگر همه بهاندازهی کافی از آینده خبر ندارند که تازه جزئیات آن را هم دارند زیر و رو میکنند؟ فقط یکچیز است که باید از آینده بدانی: همهچیز بدتر میشود. اگر این را بدانی، همهاش را میدانی. جزئیات به فکر کردنش نمیارزد.»
لاتاری، چخوف و داستانهای دیگر، ترجمهی جعفر مدرس صادقی
«سکوت هر مفهومی که داشته باشد، پاسخ تشویقآمیزی نیست.»