چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

A quoi ca sert l’amour

There Was The Moon and A Fox

there-was-the-moon-and-a-fox

اجازه بدهید پیش از این‌که همه بفهمند، خودم اعتراف کنم که من نشسته بودم توی ردیف آخر و چیپس سرکه‌نمکی می‌خوردم و هی یادِ ناتور دشت بودم و آن وقتی که چراغ‌های سالن روشن شود و همه بفهمند …

من هوسِ چیپس کردم یکهو، قدم‌رنجه شدم تا آن بوفه‌ی کانون، بعد صدای تشویق حضار آمد و پشت‌بند آن مقادیری جیغ کودکانه و کنجکاویِ مشتاقانه‌ی من  و بعد، خودم را دیدم در آن ردیفِ آخر نشسته‌ام  و هی خرت خرت چیپس می‌خورم و چراغ‌های سالن خاموش شد و پرده‌ی سفید به رنگ نشست و دوباره همان جیغ‌های کودکانه و یک روباه طفلکی که گرفتار آمده بود در ظلماتِ جنگل و بعدتر تیتراژ؛ ماه بود و روباه

لابُد صدقه‌سرِ ایّام فرخنده‌ی دهه‌ی فجر بود نمایش این کارتون، درست نمی‌دانم، ولی نمی‌دانید چه ذوقِ خوبی داشت، تازه کارتونِ به نمایش‌درآمده کلّی هم عشقولانه بود؛ روباهی که به ماه دل داده بود با آن ایده‌ی ناز و طراحی عالی و موسیقیِ ناب و … اضافه کنید تنفس در فضایی را که از  شوق و شورِ آن دختربچّه‌های بی‌دغدغه‌ی پُرخیال متبرّک شده بود. به ویژه در آن سکانس که روباه رسیده است بالای قلّه، پنجه می‌کشد به سمتِ ماه و ماه به چنگِ وی که می‌افتد یک‌هو دست‌های بچّه‌های حاضر در سالن می‌رود برای  تشویق و من مات! گمانم براین بود که کودکِ این سنّی درک نمی‌کند این انیمشینِ بی‌دیالوگِ کمی تا قسمتی پیچیده را که خب، رسمن زهی خیالِ باطل شدم.

Once Upon a Time

It is difficult to land down an abstract height alone

Saeid Tarazi

Companion

To be more wise and religious

Your companion must be better than you

Safar Ali  Asgharzadeh

Clock Hands

Two hands of clock that become attached to one another

They try to stay together

But undergoing some difficulties they realize that movement is essential  for their life

Masoomeh Torki

دانشگاه چند مَن است تا پوکاهانتس هست؟ این کارتونِ بی‌اندازه دیدنی. شما بگو شجاعت، زناشویی، ازدواج، روان‌شناسی، عدالت و قضاوت، انتخاب، عشق و زندگی … ووو … شما بگو هر چی … کلّی شخم زد دل و فکر مرا … یک حالِ زیادی خوبی دارم الان …


“من ترجیح می‌دم فردا بمیرم تا اینکه صد سال زندگی کنم بدون اینکه تو رو دیده باشم.”

منم همین ترجیحِ جان اسمیتِ پوکاهانتس رو می‌دم ایضاً.

سیاره گنج

از قصه‌هایی که شخصیت‌هایش پی گنج و کشف هستند خوشم نمی‌آید اصلن! (مثلن این) ما را عشق و عاشقی خوش است!