من عروسکم را گم میکنم
تو کاغذهای شعرت را
خواهرم دوستش را
پدر شناسنامهی المثنایش را
و عادت کردهایم که هیچوقت
کاری از دست هیچکس بر نیاید …
از کتاب جنگ دختر دستکشپوش با سرما، سرودهی زیتا ملکی
چاپ اول، ۱۳۹۱. نشر قطره
شروع یک رؤیای نو
من عروسکم را گم میکنم
تو کاغذهای شعرت را
خواهرم دوستش را
پدر شناسنامهی المثنایش را
و عادت کردهایم که هیچوقت
کاری از دست هیچکس بر نیاید …
از کتاب جنگ دختر دستکشپوش با سرما، سرودهی زیتا ملکی
چاپ اول، ۱۳۹۱. نشر قطره
آقای براتیگان میگوید:
«همهی دختران باید
شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد.
حتّا اگر لازم باشد برای این کار
آسمان به زمین بیاید.»
و من خوشحالام که امسال، پنجمین شعرِ زندگیام را هدیه گرفتم.
و خوشحالترم که هولدرلین از آسمان به زمین آمد، فقط به خاطرِ من.
ای خودِ آزادی، اتفاق افتادی
باورم نیست امّا، پُر شدم از شادی
از همون لحظه که چشمامو گرفتی
تا همین لحظه که من به تو رسیدم
من سراپا همه رؤیا و رهایی
تو وجودت حس سبز عشقو دیدم
با چهار ستاره من شبو میسازم
تا که دنیای غمو شعله بگیره
تو عزیزِ ساعت و ثانیه و هر لحظهی من
دیگه فصل بی تو موندن داره میره
شعر/ترانههای قبلیِ هولدرلین را هم بخوانید؛
+ به دلم زندگی دادی
+ دارم فردامُ با رؤیات میسازم
+ قصّهی فردای قشنگ
+ شروع یک رؤیای نو
برای تو
میتونم هر جا که باشی
دستاتو از اینجا بگیرم
شعر از حسین غیاثی
با صدای دانیال دولتخواهی
از اینجا بشنوید یا دانلود کنید.
درد بزرگی است این زندگی
که هر چه بیشتر معنایش میکنی
بیشتر به تو
کم لطفی میکند.
از کتاب کشیدن گاری شاهانه، سرودهی ابوالقاسم تقوایی
چاپ اول. ۱۳۸۸٫ انتشارات فرهنگ ایلیا
.
.
.
میتوان فهمید
در این شب دور
هیچچیز تو را
به اندازهی رسیدن
خوشحال نخواهد کرد
.
.
.
اما مطمئن باش
هیچ تابلویی
به تو نخواهد گفت
تا مقصد چند کیلومتر مانده است
از من میشنوی
آخرین سیگارت را روشن کن
و چشمان سرگردانت را
که بین جاده و عقربههای بازیگوش
گیر کردهاند
به بالاها بدوز
شاید دیدن چراغی دور
گلویت را تازه کند.
بخشی از شعر مقصد
از کتاب افلاطونی که هندسه نمیدانست سرودهی ابوالقاسم تقوایی
چاپ اول. ۱۳۹۱٫ انتشارات بوتیمار
حسودم نکن
به واژههای کتابی که باز میکنی
(این واژهها
جای مرا در چشمان تو
تنگ میکنند)
بخشی از شعر وقتی …
از کتاب افلاطونی که هندسه نمیدانست سرودهی ابوالقاسم تقوایی
چاپ اول. ۱۳۹۱٫ انتشارات بوتیمار
من من من من من
رؤیایی دارم
که غیرممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که بمب و موشک نمیسازه
موشک روی خواب کودک نمیندازه
دنیایی که توی اون زندونها تعطیلن
آدمها به جرم پرسش …نمیمیرن…نمیمیرن
رؤیای ما، ترانه از یغما گلرویی، با صدای آقای ابی بشنوید.
دوستت دارم
بهخاطر پاهای سبکت
وقتی که در من میدوی
و هوای خنکت
وقتی که در تو چادر میزنم
از کتاب اگر زن نبودم، قطار بودم
سرودهی «حدیث لزرغلامی»
انتشارات چکه و شهر قلم
من الان قلهی اوجم، تو سقوطِ اعتمادی
تو خودت باید بسوزی، چرا دل به من ندادی
دیگه کارِ ما تموم شد، اشتباه از اون چشات بود
حالا تو هیچی نداری، عینِ یک آدمِ عادی
بخشی از ترانهی «غرور»
سرودهی فؤاد صادقیان، از کتاب یک وجب دلواپسی
انتشارات H&S
۱۳۹۰