چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

آقای زائری نوشته بودند دیگر وقت تقیه نیست و درضمن، خواسته بودند اگر حوصله داشتیم «محرمانه – مستقیم» را ورق بزنیم و … دیشب نوشتم که خواندن کتاب را آغاز کرده‌ام و افتاده‌ام به بحث و حرف با خودم و منتظر بودم تا ایشان تحلیل خودشان را بنویسند امّا وقتی که یادداشتِ بعدیِ آقای زائری را خواندم …

بگذریم، بیائید درباره‌ی کتاب حرف بزنیم که مجموعه‌ای است از یادداشت‌های آقای محمّدرضا زائری که بیش‌تر آن‌ها از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ تا نشریه‌ها و روزنامه‌ها منتشر شده‌اند. موضوع یادداشت‌ها متنوع است از کتاب و مسائل فرهنگی تا رسانه و سیاست و ایدز و اقتصاد و فلان و بهمانِ جامعه امّا به نظر من، مخاطبِ این کتاب «آقایان» هستند تا ما به عنوان یک شهروند عادی و یک خواننده‌ی خالی! درست مانند همین یادداشتِ «کجایند آقایان؟» که در کامنت هم برای آقای زائری نوشتم، درباره‌ی تحلیل ایشان که حرفی ندارم برای گفتن مگر ناامیدی و امیدوارم آقایان حرف‌های ایشان را بخوانند.

آقای زائری، در محرمانه مستقیم، آقایان را معرّفی کرده‌اند و نوشته‌اند آن‌ها «کسانی هستند که گمان می‌کنند هنوز آمریکا و استکبار جهانی قصد دارند با گلوله آن‌ها را از میان بردارند و می اندیشند لحظه‌ای نبودن‌شان عالم را دچار آشفتگی می‌کند فلذا میان خود و مردم دیوارها کشیده‌اند و از لذّت هم‌نشینی با مردم کوچه و بازار محروم‌اند.

آقایان کسانی هستند که در میان مردم نیستند و برای همین نه از درد مردم خبر دارند و نه مشکلات را می فهمند و نه فشار تورم و گرانی را حس می‌کنند.

آقایان کسانی هستند که قبل از دوّم خرداد با مؤتلفه‌ای‌ها و روحانیّان مبارز چای می‌خوردند و تسبیح در دست می‌گرداندند و انگشتر عقیق به دست می‌کردند و نماز جمعه‌شان ترک نمی‌شد و بعد از دوّم خرداد به کافی‌شاپ‌های جردن می‌رفتند و حرف جوانان را درک می‌کردند و شلوار جین می‌پوشیدند و از جامعه‌ی مدنی حرف می‌زدند و فعلن چفیه به گردن می‌اندازند و دوباره …

آقایان کسانی هستند که مردم را به چشم عوام‌الناس نادان و حقیر و نفهم نگاه می‌کنند و ایّام رأی‌گیری به یاد آن‌ها می‌افتند و آن‌ها را نه مانند امام به عنوان ولی‌نعمت خود بل‌که به عنوان نردبان ترّقی و بهانه‌ی سیاست و ریاست خود تلقّی می‌کنند.

آقایان کسانی هستند که تا سال ۶۸ و در روزهای پایانی ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای منتظر بودند تا یک‌جوری ایشان را از تهران بیرون بفرستند و حداکثر در حد امام جماعت یک‌شهر کوچک مرزی ایشان را تحمّل کنند و بعد که خداوند عزّت رهبری و جانشینی امام عصر (ع) را به ایشان عطا کرد شب به شب در ولایت ذوب می‌شوند و صبح به صبح با ولایت تجدید میثاق می‌کنند و هر کسی را که مزاحم‌شان باشد و موی دماغ منفعت‌طلبی‌شان بشود به بهانه‌ی ضدیّت با ولایت بی‌چاره می‌کنند و به جایی می‌فرستند که عرب نی بیندازد.» ص ۱۰۵ و ۱۰۶

ما هم این آقایان را می‌شناسیم امّا، … من هم قبول دارم که حفظ کشور از توطئه و تخطئه‌ی اجنبی‌های خارجی ارجح‌تر است نسبت به این‌که کی رئیس‌جمهور باشد و مهم‌تر از هر چیزی هم‌بستگی ملّی است و همین مشارکت‌های اجتماعی ولی، می‌بینم آقای زائری فراموش کرده‌اند “«بندگان خدا» هرچه و هرکه باشند به‌خاطر آن‌که آفریده‌ی خدایند تحت حمایت و رعایت او قرار می‌گیرند و حرمت پیدا می‌کنند و باید مورد مهر و محبّت واقع شوند و چنین است که خداوند معیار توجّه و لطف خود را به یک نفر را توجه او به دیگران قرار می‌دهد: امام صادق (ع) فرمود: خداوند می‌گوید: همه‌ی مردمان خانواده و کسان من هستند. و آن کسی را بیش‌تر دوست دارم که به مردم مهربان‌تر باشد و نیازهای مردم را بهتر برطرف سازد.” ص ۷۶

آقای زائری، نتیجه‌ی انتخابات این‌قدر اهمیّت ندارد. “آن‌چه بعد از این رقابت سیاسی باقی می‌ماند تأثیر فرهنگی و اجتماعی آن است که متأسفانه به دلیل تب و تاب زودگذر و سطحی انتخابات از آن غفلت می‌شود.

صحبت از یک اتّفاق و لایه‌ای دیگر از یک پدیده فرهنگی و اجتماعی است که بعد از فروکش آشفتگی‌های سیاسی خود را به رخ خواهد کشید گذشته از اعتماد عمومی که به مصداق حکایت «چوپان دروغ‌گو» به شدّت آسیب خواهد دید و چنان‌که این دوره نیز مشهود است به هیچ‌کس اعتماد نخواهد کرد و البته چون آن اعتماد جنس سیاسی دارد بدان نمی‌پردازم ولی همین بحث تغییر ذائقه مخاطب در برابر شعارها و سخنرانی‌ها و وعده‌ها به خودی خود آن‌قدر نگران‌کننده است که…” ص ۳۵

این‌ها حرف‌هایی‌ست که شما نوشته‌اید و گفته‌اید و نه یکی از نسل ما که متولّد ۶۰ باشد، مایی که انقلاب ندیده‌ایم، جنگ را درک نکردیم و شخصیّت امام (ره) را نشناختیم امّا به لطفِ پُرگویی‌های آقایان و به مدد اندک قوه‌ی تعقّل خودمان بلد شده‌ایم که دشمن یعنی چه کسی؟ من هم با شما موافق‌ام که “دشمنان ما دارند کار خودشان را درست انجام می‌دهند. دشمنان ما دقیقن دارند همان کاری را می‌کنند که باید بکنند. آمریکا باید با تمام توان برای نابود کردن جمهوری اسلامی بکوشد و از هر وسیله‌ای برای از میان بردن حکومت اسلام و موفقیّت نیروهای اسلام‌گرا در اداره‌ی جامعه استفاده کند و دارد درست همین کار را می‌کند.”ص ۱۰۸ و قبول دارم که “ما هم باید با تمام قوا با توطئه‌های دشمن مقابله کنیم و هوشمندانه و با زیرکی و هوشیاری فتنه‌انگیزی‌های دشمن را بشناسیم و در مقابل آن موضع‌گیری کنیم که درست همین کار را نمی‌کنیم! دشمن در دشمنی خود نمره‌ی بیست می‌گیرد و ما در کار خودمان تجدید شده‌ایم. واقعیّت این است.” ص ۱۰۸ امّا، آقای زائری عزیز، این ما یعنی کی؟ و بعد، مگر خودتان ننوشته‌اید “ برای انسان مسلمان ظاهر امر آن‌قدر اهمیّت ندارد که باطن آن، تعداد و شماره آن‌قدر مهم نیست که کیفیت و چگونگی، خوشایند این و آن چنان به حساب نمی‌آید که خوشایند پروردگار و بازتاب رفتارش در دنیا چنان ارزش ندارد که نتیجه و حال آن در آخرت. انسان مسلمان اگر حقیقت را بیابد و رضایت پروردگار را کشف کند و وظیفه و تکلیف خود را بشناسد دیگر به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کند.» ص ۳۸ این انسان مسلمان چه کسی است؟ حقیقت کدام است غیر از این روزهای هول و وحشت، که ما هی می‌ترسیم و دست‌مان به جایی بند نیست و می‌بینم جدای آن دول عرب و شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس و آمریکای دورِ همیشه خون‌خوار، دشمنِ خودی‌تری هم داریم که در حدود مرزهای وطن خودمان به نام خدا و از سر صلاح و مصلحت خودمان، ما را کتک می‌زند و می‌کشد تا خوش‌بختی‌مان را تضمین کند. آقای زائری، یعنی شما می‌گویید دختران جوان ایرانی موردتجاوز برادران هم‌کیش و آیین خودشان قرار می‌گیرند که دستِ مردِ غریبه‌ی دورِ بی‌دین به ما نرسد و این یعنی خوب؟ یعنی امنیّت؟ یعنی محافظت؟

این نوشته ته ندارد، درد دارد. خسته است و می‌خواهد بخوابد و دیگر بیدار نشود و یا بیدار شود و ببیند مثل هر شب، کابوس دیده است. همین.

یادم بماند؛

هیچ‌کس از دیگران بی‌نیاز نیست. مردمان همه با هم پایدارند.

مردمان چون دانه‌های شانه برابر و هم‌سان‌اند.

مردمان را هر که باشند دوست بدارید و به همگان مهر بورزید.

خداوند به مدارا با مردم دستور داده همان‌گونه که به واجبات امر فرموده است.

مردم‌دوستی و مردم‌داری نیمی از ایمان و عقل است.

خیر نیست در کسی که با دیگران مهر نمی‌ورزد و انس نمی‌گیرد.

همه عضو یک پیکره‌اند. هر که را دردی باشد دیگران آسودگی ندارند.

هر که بنده‌ای مؤمن را بیازارد به پیکار با خدا برخاسته است.*

×××

پی.‌نوشت ۱)؛ عادتی در من هست از بچّگی، جملاتِ کتاب‌هایی را که می‌خوانم توی دفتری یادداشت می‌کنم. گاهی پیش می‌آید، به سراغ دفترهایم می‌روم، ورق می‌زنم آن‌ها را و دوباره‌خوانی می‌کنم.

روز جمعه، این‌جا سه بار به روز شد با سه پُست از جملاتِ سه کتاب به قلم علی شریعتی که من نه حالا، ده سال قبل خوانده‌ام آن‌ها را. منظورم این و این و این یادداشت است.

این روزهای مملکت معلومِ همگی‌مان هست، شما را نمی‌دانم من امّا کم‌کم دارم از موجودیّت چیزی به نام انسانیّت ناامید می‌شوم امّا دل‌ام نمی‌خواهد ناامید باشم و تلاش می‌کنم برای پیدا کردن روزنه‌ و بارقه‌هایی تازه از امید.

جمعه، یکی از آن دفترهای یادشده را مرور می‌کردم، جملاتِ دکتر شریعتی دوباره به دلم نشست. یک‌جورِ خوبی تسکین‌دهنده بود محض بی‌تاب و طاقت نشدن، صبر کردن و چشم کشیدن برای فردا. خیال کردم شاید یکی هم مثل من امید‌لازم باشد با خواندنِ این جملات دل‌خوش شود به آینده. جملات را تایپ کردم و گذاشتم این‌جا.

توضیح می‌دهم برای این‌که به سارا بگویم، من نمی‌دانستم جمعه سال‌روز رحلت دکتر شریعتی بود. امروز، تقویمِ رومیزیِ دختره، همکارم، را که ورق می‌زدم تازه متوجّه شدم منظورِ کامنتِ تو را. توضیح می‌دهم تا مهشاد بداند من این روزها نزده‌ام به خط جناب شریعتی. من به دنبال دست‌آویزی افتاده‌ام محض امیدواری. 

پی.‌نوشت ۲)؛ حدیث است از امام صادق علیّه السّلام «زمانه‌ی پُرآشوبی می‌رسد که مردم همدمی جز کتاب‌هایشان ندارند.» برای همین وقتی می‌خوانم که آقای زائری نوشته دیگر وقت تقیّه نیست و ته‌ یادداشت اشاره کرده به کتاب «محرمانه مستقیم»، حتّا دیگر خواب‌ام نمی‌برد و می‌نشینم به خواندن و با خودم بحث و تجزیه و تحلیل کردن بس که تنها مانده‌ایم.

پی.‌نوشت ۳)؛ * این جملات، حدیث است و روایت شده از حضرتش، علی علیّه السّلام درباره‌ی حقوق شهروندی که از کتاب «محرمانه مستقیم» نقل کرده‌ام در این‌جا. جانِ آن‌چه امام سفارش کرده‌اند همان حرف‌هایی‌ست که دکتر شریعتی با انشای خودش آورده و من برای این توضیح می‌دهم که پیش‌تر عذرخواهی کرده باشم. چه‌بسا حمایت‌های جانب‌دارانه‌ی عدّه‌ای باعث شود روی این پُست هم نُت بگذارند که؛ «پوسیدگی بعضی حرف‌ها، با چشم غیرمسلح هم دیدنی است؛ البته آن روزها، حرف‌های شورانگیز و انگیزه‌بخشی بوده‌اند بی‌شک.»  کوردل بودن هم شاخ و دُم ندارد البته!

پی.‌نوشت ۴ )؛ من همیشه از شتر بودن ترسیده‌ام. خدایا، تو برای من دعا کن. 

«مجید قیصری» جایزه‌ی نوبل را که نگرفت، من امّا «گوساله‌ی سرگردان»* را خواندم با این‌که پیش‌تر گفته بودم محال است این کتاب را بخوانم و فلان. یعنی، رسمن کم آوردم در برابر تعریف و تمجیدی که خوانده/ شنیده بودم درباره‌ی داستان‌های قیصری.

«گوساله‌ی سرگردان» هشت‌ داستان دارد که هفت‌تای آن‌ها (ماه‌زده، تلخک، فقط حرف بزن، عود عاس سبز، کابوس‌خانه، نور کافی و مأمور) واقعن کوتاه هستند و یکی، نسبتن بلند؛ داستان گوساله‌‌ی سرگردان.

داستان گوساله‌ی سرگردان درباره‌ی رزمنده‌ای است که از سرتصادف، در روستایی کُردنشین مقیم می‌شود در حوالی یک پایگاه عراقی. چرا؟ به قصد شناسایی موقعیت و این حرف‌ها. او در خانه‌ی فردی ساکن شده با نامی عجیب (ماموستا) که به تازگی مُرده و گاو و گوساله‌هایی داشته به قولِ یارو گفتنی نظرکرده و الی آخر ماجرا.

داستان را از زبانِ همین آقای رزمنده می‌خوانیم که ماوقع را در دفترچه‌ی خاطرات خود نوشته است. نکته‌ای که در این کتاب خیلی جلب توجّه می‌کند. چون داستان‌های قیصری در قالب نامه و یادداشت‌های روزانه نوشته شده‌اند با محوریّت دفاع مقدّس. حالا موضوع داستان یا در خلال جنگ رخ داده است یا بعد از جنگ، مثلن زندگی اسراء.

درباره‌ی این کتاب می‌توانید یادداشت‌هایی که در خبرگزاری کتاب، روزنامه‌ی اعتماد ملّی، سایت انتشارات امیرکبیر و کانون ادبیات ایران منتشر شده را بخوانید. نظر من این است که داستان‌های قیصری، بُعد ماورایی یا عرفانی ندارد. بیش‌تر درباره‌ی آدم‌هایی‌ست متحیّر و سرگردان. علاقه‌ای به موضوع‌های داستان‌های کتاب نداشتم امّا نثر و شیوه‌ی روایت، پرداخت و فرم داستان‌نویسی قیصری را دوست داشتم، خیلی.

*نوشته‌ی مجید قیصری، تهران: نشر افق، چاپ دوّم ۱۳۸۷، ۹۶ صفحه، قیمت ۱۵۰۰ تومان

در دل‌شکسته یک نفر شهابِ حسینی، ملقب به یابوسوار، را می‌بینیم که از برادرهای خوبِ بسیج هستند و هم‌دانش‌گاهی خانومِ فوق، سرکار بی‌تا بادران که کپی برابرِ اصلِ چکامه چمن‌ماه بود از لحاظ ایفای نقش در این فیلم. بعد، شهاب فرزند شهید است و این خانوم که نفس خجسته نام دارد، یک دختر جانِ قرتیِ مرفه بی‌دردِ ضد مذهب تشریف دارند با افکار مدرن و فلان که … خلاصه، از سر تصادف، این دو نوگل خندان، مجبور می‌شوند پایان‌نامه‌ی دانش‌گاه‌شان را با هم‌کاری یک‌دیگر انجام دهند و پس از یک‌سری بحث و حرف‌های خنک و ناز و اداهای لوس به هم دل‌باخته می‌شوند و … خب، قصّه که تمام نمی‌شود این‌جا، بعد از باخته‌گی، شکسته‌گی اتّفاق می‌افتد و درنهایت، … فیلم را ببینید. از این داستان‌های الکی‌خوش است که ته‌اش عروسی دارد و آدم دل‌شاد می‌شود از وصل و چه‌قدر مادرشوهرِ فهیم آرزو می‌کند مثل فریبا کوثریِ این‌جا مادرِ شهاب.

«… بگو خداست که شما را از سختی‌ها نجات می‌دهد و از اندوه می‌رهاند

سوره‌ی انعام، آیه‌ی شصت و چهارم

*

# مصلحت! این تیغ بی‌رحمی که همیشه حقیقت را با آن ذبح شرعی می‌کنند.

# زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد.

# منتظر، یعنی معترض و اگر کسی منتظر نباشد، منتظر آینده نیست. کسی که منتظر تغییر و منتظر آمدن کسی است و منتظر یک چیز تازه، کسی تازه و حادثه‌ی تازه هست، نسبت به وضعی که در آن هست معترض است و برای همین، منتظر است، در بینش سیاسی و فلسفه‌ی تاریخی شیعه چه کسی منتظر است؟ معترض؛ معترض به چه؟ معترض به آن‌چه به نام اسلام، در تاریخ اسلام به وجود آمد و – اوّلین قربانیان این اسلام حاکم بر تاریخ، ابوذر و علی و حجر و حسین بودند.

# حسین (ع) بزرگ‌ترین شکست‌خورده‌ی پیروز تاریخ بشر است.

# در دلم عاشورایی از قتل‌عام همه‌ی امیدهایم …

به نقل از کتاب حسین وارث آدم نوشته‌ی علی شریعتی

# در تمام آیات و احادیثی که مسائل اجتماعی و صف و جبهه و جهت‌گیری اجتماعی مطرح است، خدا درست معادل مردم است، یعنی در ردیف و صف مردم قرار دارد. اوّلین کلمه‌ای که قرآن با آن آغاز می‌شود، " الله " است و آخرین کلمه‌ای که این کتاب با آن تمام می‌شود کلمه "الناس" است؛ و مخاطب همواره در این کتاب "الناس" است.

# از لحاظ جایگاه و جهت و صف اجتماعی، "الله" و "ناس" در ردیف هم و در صف هم هستند؛ به‌طوری که همه‌ی آیاتی که مربوط به مسائل اجتماعی و اقتصادی و زندگی بشری است، هرجا که کلمه‌ی "الله" آمده می‌توان به جای آن کلمه‌ی " الناس" گذاشت و هرجا که کلمه‌ی "الناس" آمده در جای آن نیز می‌توان کلمه‌ی " الله " قرار داد.

# قرآن کتاب خواندن و اندیشیدن و فهمیدن و روشن شدن و راه یافتن و برخاستن و عمل کردن است. قرآن کتاب اندیشه و آزادی و عادلت و قدرت است. قرآن کتابی است که با نام “خدا “ آغاز می‌شود و با نام “ مردم” پایان می‌یابد! نام بیش از هفتاد سوره‌اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از سی سوره‌اش از پدیده‌های مادی و تنها دو سوره‌اش از عبادات، آن هم حج و نماز! کتابی که شماره‌ی آیات جهادش با آیات عبادتش قابل مقایسه نیست، کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم‍! تعلیم انسان با “ قلم “!

# جبر یعنی پذیرش آن‌چه هست و آن‌چه پیش می‌آید. در صورتی‌که اصحاب پیغمبر را می‌بینیم که برای هر لحظه‌ی خود، مسئولیّت اجتماعی قائل‌اند.

# راه رستگاری در آخرت، رستگاری در دنیا است و راه بهشت اسلام از آزادی و بیداری و عزّت و دانش مسلمین می‌گذرد و هر که در این‌جا ذلیل بمیرد، آن‌جا نیز ذلیل برمی‌خیزد و هر که این‌جا کور است، آن‌جا نیز کور خواهد بود. 

# امروز هم هر کسی بخواهد به‌راستی از علی پیروی کند تنها می‌ماند.

به نقل از کتاب مذهب علیه مذهب نوشته‌ی علی شریعتی

# انسان به میزانی که برخوردارتر است انسان نیست، بلکه انسان به میزانی که خود را نیازمندتر احساس می‌کند، انسان است.

# ارزش مردان را به حق باید مقایسه کرد و سنجید، نه ارزش حق و حقیقت را به شخصیّت و جلال و شکوه رجال.

# آدم‌ها دو صنف هستند: یا از نظر دینی برادر تو هستند. یا از نظر دینی با تو مشترک نیستند، ولی از نظر سرشت و نوعیّت بشری نظیر تو هستند.

# تساوی در مصرف، اساس عدالت در همه‌ی مکتب‌های عدالت‌خواه جهان.

# حکومت علی (ع)؛ ۲۳ سال مبارزه برای مکتب، ایمان، عقیده؛ ۲۵ سال تحمّل ناملایمات و خودخواهی‌های افراد برای حفظ وحدت مسلمین در برابر دشمن بیگانه، و ۵ سال حکومت برای استقرار عدالت در میان توده‌ی مردم.

# هر دو بر حق‌ایم، امّا حقیقت در قالب‌های ذهنی من و قالب‌های ذهنی تو، اختلاف شکل و اختلاف تصویر ذهنی پیدا کرده.

# هر دو معتقدیم، امّا هر کدام در سطح ذهن و شعور و شکل فهم و سطح فهم و عمق فهم و رنگ روح خودمان.

# (اصل آزادی اندیشه، آزادی تحقیق و آزادی برداشت و استقلال فهم) برای هر فهمیده‌ی متفکّر، جلوگیری از یکنواخت فهمیدن و تقلید عقلی است، و عاملی است که اگر می‌توانست در میان مسلمانان ادامه پیدا کند، ما تمدن امروز را نه در سیصد سال پیش بلکه در هزار سال پیش می‌داشتیم.

# امروز ما قربانی سه فاجعه‌ایم: ۱ – فقر ایدئولوژی ۲ – تفرقه‌ی سیاسی ۳ – تضاد طبقاتی

# خیانت اقتصادی به مردم در اموال اجتماعی حکم قتل دارد.

# یکی “خدمت” به انسان است و یکی “اصلاح” انسان است. گاهی ما به یک فرد یا یک اجتماع خدمت می‌کنیم؛ مثلن این‌که یک شهر را آسفالت می‌کنیم؛ مثلن این‌که به یک انسانی صدتومان یا هزارتومان پول می‌دهیم و … این خدمت کردن به جامعه و خدمت کردن به یک فرد است، امّا این اصلاح نیست.

# دوره‌ی انتظار، دوره‌ی مسئولیّت انسان است و دوره‌ی غیبت، دوره‌ی مسئولیّت شدیدتر عالم است؛ بعد شده دوره‌ی نفی مسئولیّت و سلب مسئولیّت از انسان و ناامیدی مطلق از هر کاری و بیهوده بودن هر عملی.

# انتظار فلسفه‌ی تسلیم نیست. فلسفه‌ی “ اعتراض” است. هر منتظری یک “معترض” است.

 

به نقل از کتاب علی علیه‌السّلام نوشته‌ی علی شریعتی

رأی من

تاریخُ از نو بنویس، تغییر بده تقدیرتُ
آخر قصه مالِ ماست، یه آخرِ قصه‌ی نو

{شعر کامل را در این‌جا بخوانید}

میوه بر شاخه شدم
سنگ‌پاره در کف کودک.
طلسم معجزتی
مگر پناه دهد از گزند خویشم
چنین که
دست تطاول به خود گشاده
منم!

«احمد شاملو»