چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

در راه که می آمدم

دست هایت را

پشت پنجره های غربتم دیدم

مرا بخوان که پروانه های دیارم

سال هاست فراموشم کرده اند

من سال را برای تو زیستم

و می دانم دست هایم

عاشق تر از آن بود که بخوانیم

کاش سرانگشتان من برای تو

آشنا بود

«حمید ابراهیمی»

۱ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. خیاط در 08/08/05 گفت:

    مرثیه خوانی ممنوع

دیدگاه خود را ارسال کنید