چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

عده‌ای بر این باورند
صنوبری که سایه ندارد
حتما از خواب موریانه ترسیده است،
مثل آفتاب از خوابِ شب
مثل ترانه از ترسِ تیغ
مثل من از تکلمِ تاریک.

باید تحمل کرد
ما همیشه‌ی خدا یک خوابِ خوشِ دلنشین کم داریم
مثل دریا که “همیشه خوابش آشفته است”
ما به هر چه که باید، مجبوریم!
یا هرچه که بی‌چراغ …

چه عادتِ عریانی!
چه اشتباهِ بزرگِ پُر سایه‌ای!

گاهی اوقات پیش می‌آید
ریگی از دستی سلامْ‌ندیده در آب می‌افتد
ما هم عینِ انتظارِ چشمه گاهی تکان می‌خوریم،
دلهره از دریا به آدمی رسیده است.

بگذار بارانِ ریگ و سوال و بیداریِ بی‌دلیل ببارد!
اینجا عده‌ای در حال گذر از کوچه، سوال می‌کنند:
– چرا بیداریِ بی‌دلیل بسیار است؟
عده‌ای با کفشهای تنگ از کوچه می‌گذرند
ردی از ریگ در پشتِ پایشان پیداست،
بعد گدای کوری از پیِ آوازِ سنگ می‌آید
خبر از چشمه می‌آورد
که این همه ریگ از کجای آسمان باریده است!

گاهی اوقات باید تحمل کنیم
حالا چه عادتِ عریان، چه اشتباهِ پُرسایه!

سید علی صالحی

پ . ن ۱)؛ ما می توانیم به طور آگاهانه و هوشیار در سراسر زندگی، رشد خود را جهت دهیم.

پ . ن ۲ )؛ آدم برای انتخاب و خلق ” خویشتن” های خویش آزاد است.

پ . ن ۳ )؛ صدای گام های آن دیگری در من … صفیر سوت … یک مشت آرزوهای دور و دراز تازه … خیال پردازی های شگفت … رویاهای نزدیک آینده… خوبم. سلام می رسانم. زیاد.

دیدگاه خود را ارسال کنید