چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

  • آنجا که خانه ام نیست
  • برای گروه سنی د/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/ چاپ ششم، ۱۳۷۶ ، ۱۹۰ تومان

«نمی دانم چرا دل از حرم نمی کندم. به نظرم می آمد توی خانه خودمان هستم. نوعی احساس آرامش عجیب داشتم؛ درست مثل روزهایی که خسته و خرد از مدرسه بر می گشتم و بابا خانه نبود. آن وقت کنار دست ننه می نشستم، و او یک استکان چای پر رنگ داغ تازه دم می ریخت و جلوم می گذاشت؛ و اصرار می کرد که بخورم. و من، در حالی که به دیوار اتاق تکیه داده بودم، آرام آرام چایم را می خوردم، و خستگی، ذره ذره، از تنم در می آمد. و تنها در همین لحظه ها بود که برای مدتی کوتاه، احساس خوشبختی می کردم. آن وقت پلکهایم می رفت که آرام آرام روی هم بیفتدص ۸۴


  • الدوز و  عروسک سخنگو
  • الدوز و کلاغها
  • صمد بهرنگی/ انتشارات محور/ چاپ دوم، ۱۳۸۱،  یکی ۵۰۰ و دیگری ۶۰۰ تومان

کرم شب تاب گفت: رفیق خرگوش، من همیشه می کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، جنگل را روشن کنم، اگر چه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویندبا یک گل بهار نمی شود، تو بیهوده می کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی.”

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی هاست.ما هم می گوییم ” هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است.” ص ۲۸

کلاغه می گفت: در شهر کلاغ ها، بیشتر از یک میلیون کلاغ زندگی می کنند. این حرف بچه ها را خوشحال می کرد. یک میلیون کلاغ یک جا زندگی می کنند و هیچ هم دعواشان نمی شود. چه خوب! ص ۶۵

این پستانک را دور می اندازیم. برای این که آن را زن بابا برای الدوز خریده بود که همیشه بمکد و مجال نداشته باشد که حرف بزند و درد دلش را به کسی بگوید. ص ۸۰


  • کوچولو و مداد بنفش
  • نوشته و نقاشی: کداکت جانسون / ترجمه: آذر رضایی/ انتشارات محراب قلم

«یک روز عصر، کوچولو نشسته بود و فکر می کرد. اما خیلی زود از فکر کردن خسته شد و تصمیم گرفت تا زیر نور ماه کمی قدم بزند.

هنوز ماه در نیامده بود. کوچولو هوایِ مهتابی را دوست داشت. دلش می خواست زیر ِ نور ِ ماه قدم بزند.

کوچولو به یک خیابان آرام هم احتیاج داشت تا توی آن راه برود.

او راهی مستقیم و بدون پیچ و خم درست کرد، تا راه را گم نکند»


  • دفتر خاطراتِ یک کرم
  • دفتر خاطرات یک عنکبوت

خواندن این دو کتاب برای ما هم خالی از لطف نیست حتی اگر برای کودکان نوشته و منتشر شده باشد. این دو کتاب، دو دفتر هستند؛ دفتر خاطرات یک کِرم و دیگری دفتر خاطرات یک عنکبوت که انتشارات نیستان آنها را چاپ کرده است و جزو  کتاب هایی هستند که طى چندسال اخیر به فهرست پرفروش ترین کتابهاى بازار خارجه اضافه شده اند. این کتابها علاوه بر موضوع جالبی که دارند؛ یعنی کنکاش و کنجکاوی در زندگی یک کرم و عنکبوت، نقاشی های خیلی قشنگی هم دارند که آدم را سر ذوق و شوق می آورد خواندن و تماشای آنها. البته، من این دو کتاب را به همراه زهره در نمایشگاه کتاب و بر روی میز آن انتشارات محترم دیده و خواندیم. کلی هم وسوسه شدیم بخریمش که … نشد! و تنها در فهرست خریدهای برنامۀ پنجسالۀ دوم مان قرار گرفت تا کودک دلبند ِ آینده مان از نعمت کتاب خوب بی بهره نماند! شما یه نگاه کنین به قیمت پشت جلد کتاب! سوت می کشد مغز آدم!!!

۴ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. رويا ( چهار ستاره مانده به صبح در 08/08/05 گفت:

    خب، اولش بگم این کتابا رو تازگی نخوندم. چند ماه قبل خوندم. امروز مرورشون کردم. گفتم بذارم اینجا شاید به درد اطفال عابر پیاده بخوره. من عاشق اون کتاب کوچولو و مداد بنفشم… عاشق …

  2. خیاط در 08/08/05 گفت:

    خوب شد توضیح دادی!!گفتم کی دوباره گذرت به انقلاب و آن دست دوم فروشی محلتان افتاده که جیبهایت را خالی کردی…

  3. لاله در 08/08/05 گفت:

    سلام . هنوز نمی دونم بعد این همه ماه که گذشت ، چطور شد اون شب وقتی می خواستم برم بلاگ خاطراتم در بلاگفا رو آپدیت کنم ، اسم این بلاگ در لیست به روز شده ها توجهم رو جلب کرد و چطور شد که اومدم اینجا و خوندم و بعد این همه مدت دور بودن و فرار کردن برای این بلاگ کامنت نوشتم و اصلا چرا و چطور شد که آدرس لاهو رو که دارم از زمین و زمان پنهانش می کنم رو اینجا نوشتم و … و چطور شد که شما رو در لاهو دیدم که حرف از هلال زده بودی … هنوز نمی دونم از کجا و چطور دیده یا ندیده بودم ات در نشانی او و پی بردن ات به این که این لاهو زمانی هلالی ناتمام بود … اما با وجود همه’ این چرا ها و چطور ها ، حس قشنگی از این همه تصادف به من دست داده و درک این که معجزه های بزرگ همان کوچکترین تصادف های زندگی هستند … به قول خودت خیر است انشا’ الله … برکت

  4. لاله در 08/08/05 گفت:

    اما در مورد این پست ، به کتاب هایی اشاره کردیکه هر کدوم در وقتشون به نوعی از نقاط عطف زندگیم بودن … خیلی عجیبه نه؟! … مثلا همین اولدوز و کلاغ ها و عروسک سخنگو … که من رو می بره به یک زمستون سرد و برفی و بابا که با عجله خاک باغچه رو بیل می زد و چاله ای می کند تا تموم کتاب های صمد رو که مامان توی یک بقچه و کلی نایلون پیچیده بود رو از ترس مامورهایی که برای تفتیش خونه می اومدند ، اونجا قایم کنند … دفتر خاطرات یک عنکبوت خاطره ای از یک عنکبوت کوچولو به اسم نقطه رو برام زنده می کنه که در هلال ناتمام داستانش رو نوشته بودم … عنکبوت کوچولویی که نه در داستان من بلکه واقعا زمانی وجود داشت و دوست تنهایی هام بود … و در آخر کرم شب تاب … نمی دونم این داستان که ازش نوشتی همون هست یا نه و نمی دونم یادت میاد یا نه ، یک زمانی در تلویزیون یک کاتون عروسکی به همین اسم بود داستان کرم شب تاب ای که شب ها از نور خودش خوابش نمی برد و روزها چون مجبور بود مثل همه بیدار بمونه ، برای همین هیچوقت نمی خوابید و همیشه این بی خوابی آزارش می داد … بعد می افتاد دور دنیا می گشت تا جواب سوالش رو پیدا کنه … در راهش به گل های شب بو ، موش های کور و خیلی موجودات دیگه برمی خورد که اون ها هم همین مشکل رو داشتند تا اینکه به مرد نگهبان فانوس دریایی می رسید … این یکی از داستان هایی هست که برای من خیلی با ارزش هست … چون به نوعی همیشه حس کردم مثل همون کرم شب تاب هستم … بگذریم که اگه باز هم بنویسم تفلسف می کنم … و در آخر ویکنت دو نیم شده که در لاهو هم ازش نوشتم … برجسته ترین و تاثیر گذار ترین شخصیت در زندگی من بوده تا به امروز …

دیدگاه خود را ارسال کنید