از امشب، مقصد یک سفر است، به قلب تاریخ!
که شاید شبیه زیارت، پُر شود از گنبد و گلدسته …
از امشب،
کلمات سرخ می شوند، سیر تر از دوست داشتن …
و به جای ستاره های چشمک زن، نبض انسان است که تند تند می زند …
از امشب، هوا بغض می شود …
و در هر بار نفس کشیدن،
از داغ سینه های سوخته، شقایق می روید …
از امشب،
ندایی، دعا می شود و به گوش می رسد صدایی؛
کجاست آن خونخواه کشتۀ کربلا ؟
انگار،
رسالتِ خون ِ کشتۀ کربلا، زندگی است…
انتظار است …