دربارهی رویای نوشتن گفته بودم که پُر از نکتههای جالب و جذابِ بود حرفهای نویسندگانی که سمتِ مصاحبهشونده را داشتند در این کتاب. مثلن، یکجایی مصاحبهکننده از طاهر بن جلّون میپرسد: چه چیزهایی برای کارتان مضرّند؟ همینگوی میگفت تلفن از همه چیز بدتر است. طاهر بن جلّون پاسخ میدهد: سرخوردگیها، رنجشهای کوچک، تناقضها – چه اجتماعی و چه روانی – زمانی که صرف کلنجار رفتن با دیوانسالاری میشود، کارهای روزمره. ولی، نوشتن بدون زندگی کردن ممکن نیست، و زندگی کردن شامل سر و کلّهزدن با کارمند ادارهی پست، رانندگی در ساعتهای پُر ازدحام، و مواجه شدن با نیازهای زندگی روزمره هم هست. به این ترتیب، آنچه در کار وقفه میاندازد بیرونی است. ولی، چیزی که کار را کاملن مختل میکند فقدان امید است؛ رسیدن به جایی است که آدم از خودش بپرسد اصلن چه فایدهای دارد؟ هر وقت احساس کنم ادبیات بیفایده است، از نوشتن دست برمیدارم. تا آن موقع، به رغم همهی سرخوردگیها، ادامه خواهم داد. خلاصهی کلام، آدم وقتی متوقّف میشود که دیگر نیازی به نوشتن احساس نکند. ص ۴۲۷
اسماعیل کاداره نیز به نکتههای خوب و توصیههای به جایی اشاره میکند؛ برای نمونه در صفحهی ۱۴۷ میگوید؛ خلاقیّت منفی برای نویسنده همان چیزهایی است که نمینویسد. آدم باید خیلی بااستعداد باشد که بداند چه چیزی را نباید بنویسد؟ و در ذهن نویسنده آثار نانوشته خیلی بیشتر از آثاری است که نوشته است. شما انتخاب میکنید و این انتخاب مهّم است.
یا در صفحهی ۱۶۲ بیان میکند؛ کار ِ نوشتن نه شادیآور است نه ناراحتکننده؛ چیزی است در میانه. کم و بیش یکجور زندگی دوّم است. من آسان مینویسم،ولی همیشه نگرانم که آنچه نوشتهام خوب نباشد. آدم به یکجور شوخطبیعی پایدار نیاز دارد؛ شادی و غم هر دو برای ادبیات بد است. وقتی آدم شاد باشد، به سبکی و بیخیالی گرایش دارد؛ و اگر غمگین باشد، دیدش پریشان میشود. اوّل باید زندگی کرد، زندگی را تجربه کرد، و بعدها دربارهاش نوشت.
پی.نوشت ۱)؛ از طاهر بن جلّون سه کتاب به فارسی ترجمه شده است؛ پدر به من بگو نژادپرستی یعنی چه؟، معنای نژادپرستی برای دخترم و خوشههای نگونبختی.
پی.نوشت ۲)؛ رویدادهای شهر سنگی، ژنرال ارتش مُرده، آوریل شکسته، زمستان سخت، کنسرت در پایان زمستان و چه کسی دورونتین را باز آورد؟ تعدادی از آثار اسماعیل کاداره هستند که به فارسی ترجمه شدهاند.