چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

تروفیموف    واریا می‌ترسد ما ناگهان عاشق همدیگر بشویم. بنابراین، هرگز ما را تنها نمی‌گذارد. او با نظر کوتاهش نمی‌تواند بفهمد که ما، فوق عشق قرار داریم. هدف و معنی زندگی ما این است که خود را از شر بندگی آنچه بی‌اهمیّت و فریبنده است، آنچه بشر را از آزادی و سعادت بازمی‌دارد خلاص کنیم. به پیش برویم. ما بدون مانع رو به ستاره‌ی درخشانی که در دوردست می‌تابد به پیش می‌رویم. به پیش، عقب نمانید رفقا! ص ۶۳

میل ندارم به خواندنش، می‌بینم هیچ‌وقت نمایشنامه‌خوانی را دوست نداشته‌ام. بیشتر از هفت روز است که دست گرفته‌ام کتاب را، حجمی هم ندارد. امّا، خوانده نمی‌شود. فردا باید عودت داده شود به کتابخانه‌ی محترم. به هیچ‌وجه قصد ندارم تمدید کنم آن را بس که … بگذریم. شما اگر دوست داشتید می‌توانید نسخه‌ی الکترونیکی آن را دانلود کنید از اینجا.

باغ آلبالو

باغ آلبالو

نوشته‌ی آنتوان چخوف، ترجمه‌ی سیمین دانشور، تهران؛ نشر قطره، چاپ اوّل، ۱۳۸۳، ۱۱۰ صفحه

۷ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. فاطمه در 08/08/05 گفت:

    سلام.اگه یه موقع دانلود سوشون به چشمتون خورد میشه منو خبر کنید .لطفا؟ممنون


    چهار ستاره مانده به صبح؛
    :: به روی چشم خانوم.

  2. زهرا در 08/08/05 گفت:

    سلام رویا خانوم گل!
    پست یاهو مسنجر رو خوندم خیلی خوشم اومد…
    یه سر این طرفا بزن.به روزم.

  3. محسن در 08/08/05 گفت:

    دیگه چه خبر؟

  4. کارگر در 08/08/05 گفت:

    اوصلا ما با چخوف عزیز مشکل داریم مگر داستان های خیلی خیلی کوتاهش.
    شما هم که مثل ما خوره ی کتاب تشریف دارید.

  5. محمد امین عابدین در 08/08/05 گفت:

    سلام

  6. تکتم در 08/08/05 گفت:

    آخ که چند وقت بود دنبال این کتاب می گشتم

  7. بی جواب در 08/08/05 گفت:

    از آقای چخوف چند داستان کوتاه خوانده ام که مزه اش زیر زبانم مانده او مرا همیشه غافلگیر می کند… سعی می کنم این داستان را بخوانم مزه ی آلبالو را دوست می دارم… گله نمی کنم این جا فضا مصنوعی است رابطه ها را نمی دانم گله نمی کنم که مدتی هست …

دیدگاه خود را ارسال کنید