در کمال تعجّب! از بعدازظهر دیروز که سر مبارکمان را گذاشتیم روی بالش تا همین حالا که کمی مانده به پنج صبح در خوابِ خوش بودیم. جلسهی سوّم پرید!!! خوابِ خوبی بود.
* این دو تا عکس رو هم ببینین؛ چقدرم معصوم … {این و این} و این تا شما خیال نکنین خوابیدنهای خوش و خوبِ ما عینهو این خانوم ِ مُرفه بیدرد است. ما همچون الیور تویست به بستر میرویم؛ گرسنه و تشنه و خسته!!! (این عکس در راستای خودآبروبَری تا ظهر اینجا میماند.)
حجم سبز در 08/08/05 گفت:
رویا این عکسو بر ندار ما میدونیم تزیینیه.نمیخواد خیال کنی آبروت میره خب؟خوشگله.اون عکسای دیگه هم قشنگ بود.بخصوص گربهی خیلی نازی بود با اون پستونکش.
چهار ستاره مانده به صبح؛
:: یعنی چی منو جدی نمیگیرین! اون عکس تزئینی نیست. من واقعن داشتم از گرسنگی میمردم. جیغ و داد کردم بهم نون رسوندن. ولی، اینقدر خسته بودم که لقمه توی مشتم، خوابم برد یهو و همونطوری افتادم روی زمین. این برادر کوچکترمون هم دوست داره از ما در حالت خواب عکس بگیره، این لحظه رو شکار کرده. الانم ظهر شده باید بردارمش. فقط یه عدّه که صبا سر نمیزنن به اینجا سعادتِ دیدار ما رو در اون حالت نداشتن که اشکالی نداره بعدن سعادتمند میشن.