(قسمت آخر)
اوّلش، آخرین خبر رو اعلام کنم! {قابل توجّه مهدیه جان البته}، بر اساس جایگاهِ عقربههای ترازوی آن پسرکِ واکسی کنار خیابانِ بهشتی کرج، امروز ملتفت شدیم که وزنمان به سی و شش کیلو کاهش یافت! دوّمش، خیال کنم من و خیاط باشی دچار یه مرض ناشناختهی وبلاگی شدیم! عینهو چی گازشو گرفتیم و تند تند به قول خیاط بالا میآریم توی وبلاگمون! سوّمش، چت رو جدّی گفتم. محاله که دیگه چت کنم من! باور نمیکنین از خیاط بپرسین یا جناب ، به جانِ خودم راست میگم! چهارمش، کی گفته من دوشنبه با خیاط قرار گذاشتم و جمعه با خاطره و …؟ پنجمش، هیچوقت توی زندگیام برنامهریزی نکردم! این آخر عمری هم بیخیالی طی کنم سنگینترم! بعدم، حواستون نیستها؟!!! امروز همون پنجم اردیبهشت است که گفتم. به امید شادی بیشتر دیگه، شروع شد به سلامتی …
..... در 08/08/05 گفت:
در راستای پست همیشه پای یک آمریکا در میان است! خواستم نظری داده باشم !
چون خودم شبیه به این سرچ ها رو کردم . احتمالا سارچ !( سرچ کننده) با چنین پیغامی مواجه شده و می خواسته ببینه دلیل این پیغام چی بوده !! که اگر ارورهای انگلیسی رو کامل سرچ کنی معمولا جوابی براش پیدا می شه .
چهار ستاره مانده به صبح :: ممنونم که توجه کردین و نظرتون رو نوشتین. دوباره همون توضیح رو میدم که: من با عبارت مورد جستجو کاری ندارم. بدیهی است که آدم یک چیزی را نمیداند و پیاش را میگیرد. امّا، این موضوع برای من سؤال شده که چرا در این یکی، دو روز چند نفری با سرچ این عبارت افتادهاند به گوگلدین؟!
فاطمه در 08/08/05 گفت:
سلام.۳۶ کیلو که خیلی کمه!!خطرناکه واسه شما که بچه بغل می کنید.میخواهید کمر درد بگیرید؟حداقل از ورزش که میایید کمی کره مربا میل کنید.
منم امید وارم بتونم نظم رو اجرا کنم.
چهار ستاره مانده به صبح :: ای خانوم فاطمه خانوم ….
مهسا در 08/08/05 گفت:
سلام
واقعاَ تو اینقدر سبک وزنی خوش به حالت
چهار ستاره مانده به صبح :: خب، واقعن. ولی، اینکه خوش به حالم است یا نه؟ … نمیدونم!
فرشاد (ترناس) در 08/08/05 گفت:
آخرش…
امروز ۵ اردیبهشت
سالروز تاریخی شکست آمریکا در صحرای طبس
چهار ستاره مانده به صبح :: ما اینطوری نگاه نکرده بودیم البته!
النار در 08/08/05 گفت:
اون عکس بالایی ات منو کشته. راستی یه بارم اینجا اومده بودم. بنظرم جواب دادن به کامنت باید واجب تر باشه تا کامنت گذاشتن حالا خود دانی
چهار ستاره مانده به صبح :: سلام خانوم. لطف کردین دوباره هم اومدین. ولی، من بار اوّل رو به خاطر ندارم .سوالی پرسیده بودین که باید جوابی میدادم من؟ این واجب که میگین یعنی چی؟
نگار نوجوان در 08/08/05 گفت:
ان روز روز چندم اردی بهشت یا چند شنبه بود …
چهار ستاره مانده به صبح :: امروز بود
دیوانه ی عاقل در 08/08/05 گفت:
فکر کنم همش خصوصی بود
چهار ستاره مانده به صبح :: زیادم خصوصی نبود. بعضیا هم باید توجّه کنند به عرایض من! ممنونم از حضورتان و نظرتان.
آوامین در 08/08/05 گفت:
اولا سلام !!!!!!!
دوما دیشب که پنجم اردبهشت نبود یه سلام کردی و بعد هیچی نگفتی؟!چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوما این خاطره که باهاش قرار گذاشتی همون خاطره ی عسلیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوما چرا آخر عمری؟؟؟؟؟؟؟
چهارما سی و شش کیلو هستی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنجما … دیگه بعدا میگم !!!
چهار ستاره مانده به صبح :: سلام. اینکه آدم مینویسد سلام و بعد هیچی نمیگوید چند دلیل دارد. طبیعی این است که خیال کنی دیس کانکت شده، کارت اینترنت آدم تمام شده، بقیه خواستهاند مثلن تلفن بزنند، یا اینکه اتفاقی افتاده باشد … یا اینکه اصلن آدم حوصله نداشته باشد! شما اگر حسننیّت و دوستی ما را باور کرده باشی که درک میکنی. ناراحت نمیشوی. در غیر این صورت، صمیمانه عذرخواهی میشود. جواب سوماً و چهارماً و مابقیجات هم مثبت است خانوم. مهربانیتان مستدام.