خلاصهی خلاصهاش میشود همین توضیح انتشارات ققنوس دربارهی جمعهی بیست و هشتم روی صندلی لهستانی؛ “این کتاب با ۸ داستان کوتاه از جمعه بیست و هشتم آغاز میشود. دختری چاق عاشق استادی مو سفید میشود تا آنجا پیش میرود که موفق به گرفتن مدرک دکترا میشود. “زن سمندر یا زینت؟” داستان سرایدار یک برج است که شبها با کلیدهای یدکی به آپارتمانهای طبقات بالا میرود. در ادامه به داستان بعدی میرسیم که روایت رانندهی تنهای آژانس است که خیلی اتفاقی جدول تلفنی حل میکند. داستان دیگر یک داستان کوتاه از پسر بچهای است که گربهای سیاه دارد و با یک شبح دوست میشود. طولانیترین داستان کتاب ماجرای ۳ زن را باز میگوید که یک مرده روی دستشان مانده بعد کتاب کمی شیرین میشود و به داستان شیرینیپزی مانوک میرسد که دختری ارمنی به نام ژانت مدیر آن است و محبوبه کتابفروشی همسایه. آخرین داستان هم از دو نفر است که با فلاکس چای رفتهاند روی پشتبام تا برف ببینند. “
به نظر من، همان دو داستان ابتدایی این مجموعه، یعنی، جمعهی بیست و هشتم … و زن سمندر یا زینت جالب و جذاباند. باقی داستانها، با اینکه موضوع خوبی دارند امّا، به خوبی آن دو داستان اوّل نوشته نشدهاند. با این حال، چونان قبل، خواندنِ این کتاب پیشنهاد میشود.
جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی
غزال زرگر امینی، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اوّل، ۱۳۸۶، ۸۸ صفحه، قیمت ۱۲۰۰ تومان
مرتبطجات؛
+ با عجله مثل بوی غذا {روزنامهی اعتماد ملّی. محسن حکیم معانی}
+ جمعهی بیست و هشتم روی صندلی لهستانی {روزنامهی اعتماد ملّی.اسدالله امرایی}
+ مروری بر مجموعهداستان «جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی» {کتابلاگ. حسین جاوید}
+ ترس و تنهایی {آفتاب}
+ «شهرزاد قصهگوی این مجموعه زنده و گویاست» {گزارش دویست و نوزدهمین نشست هفته کانون ادبیات ایران}
پاپتی در 08/08/05 گفت:
سلام…کاش عکس آن امروز سی تا ببر داغون می کنم را نمیگذاشتی!…من تو را با "آن" مشخصات مثل اینم موش(؟!) روی جلد میبینم دیگر! :دی…باور کن…دست خودم هم نیست!…
از آن جایی که این کتاب صندلی فلان را نخوانده ایم درباره ی طرح جلد آن نظر میدهیم که برای یک مجموعه داستان طرح جالب نیست…مخصوصا تصنعی کشیدن حرف "ی" و آن کت…کلا مشکل دارد!…ولی خب…از آن جایی که شاعر میگوید باطن زیبا نگر…طرح جلد بد دلیل بر رد متن نمیباشد…همین…
و باز آن موضوع!…من هم گفتم که…شما اینقدر فعالیت دارید که چیزی برای انبار شدن نمیماند! بل اضافه هم سوزاندهاید تا به حال!…
یا حق…
خیاط باشی در 08/08/05 گفت:
منم خوندمش!
انگار که همه دقتش رو داستان اول باشه و بعد به مرور داستانها ضعیفتر بشن…من اولی رو به همه ترجیح میدم!
یه چیزی رو انگار خیلی حساس بوده، که فضای داستانها با هم اشتراک نداشته باشن…به نظرم اینقدر هم لازم نبود…