احساس میکنم بدون دلبستگی به گذشته، پُر از امید و آرزوست برای تسخیر همهی آینده. برای من همچون، ایستگاهی است که فرصت میدهد بهم برای کمی بازایستادن و بازشناختنِ خودم.
شخصیّتاش را دوست دارم که آمیزهای است از ملودرامی رمانتیک به علاوهی طنزی تلخ و غمبار.
سخت است در برابر تخیّل شدیدِ شاعرانهی او، واژه کنار واژه چید تا جملهای نوشت برای عرض تبریکِ سالروز میلادش …. دعای من فقط این است:(بیشتر باشی)*
پی.نوشت )؛ میگن “گذر ناهید در بهترین شرایط هر قرن فقط دو بار تکرار میشه!” خدا رو شکر که یکی از بهترین شرایط قرنِ ما، همین خرداد بود!
*یه مصرع از شعری که شاعرش امیر مرزبان است.
مهدی در 08/08/05 گفت:
چه کنم
من که صدایم نرسید
کسی انگار مرا هم نشناخت
و نپرسید که من چند غروب
تا سحر خواب کسی را دیدم
که مرا کشت و فروخت……..
ناهید نوری در 08/08/05 گفت:
ممنونم بابت اینهمه مهربونی و لطف

امیدوارم شایستهاش باشم
آرزو در 08/08/05 گفت:
می دانم دوست جان! خدایی که دو ساله منو به عشقم، مدرسه و شاگردام، می رسونه ،کارش رو بهتر از همه بلده. توکلم هست، نازم هم بسیار است!
احتمال صفر هم هست البته، من ریاضی ۲ و جبر و احتمال هم درس داه ام رفیق!
آرزو در 08/08/05 گفت:
راستی من عاشق این "دم را دریاب" هستم
اما این روزها دم هایم کمی قاط زده اند. حالم بد است، بد رفیق!
دعایم کن…
سارا در 08/08/05 گفت:
من پیشنهادم رو پس نگرفتم. قرار بود شما شرایط و ایده آل هات رو بگی. نه؟