میگویی حساب مهم است به دلیل ضریب بالایی که دارد. نویسندگی هم که بی خیال مچل است. حرف شما قبول! من فقط ماندهام دوستیمان از سر حساب و کتاب بود مگر؟
سادهترین وسیلۀ ارتباطی هیچ نیست مگر زبان. زبان همدیگر را که گم کنیم، مطمئن باش راهی پیدا نمیشود از سمت کلمات برای دوستی … که البته، این موضوع من است و نه شما برای همین میگویم بیخیال! گمانم بر دوستی بود که انگاری هیچ نبود مگر حسابِ ناخوب و خیالِ نامربوط. اینطوریاست؟
کارگر در 08/08/05 گفت:
نیمی از این متن زیبایتان را برای یک دوست خیلی خیلی عزیز اما خنگ فرستادیم بلکه مطلب را اینگونه بگیرد…
خاطره در 08/08/05 گفت:
هی خواستم واسه همه آن کارتون ها و حرف های قشنگی که نوشته بودی چند خطی بنویسم دیدم پام داره ذوق ذوق؟! میکنه… وقت تمومه …
اومدم بگم…
با حساب کتاب … بی حساب کتاب…
قشنگ مینویسی…
فانی در 08/08/05 گفت:
خدا از دهانت بشنود !
ابوذر در 08/08/05 گفت:
عجب روزهای آبادی داشته اید با دیدن این کارتونها…منم کارتون هوس کردم…
از آن فیلمهای ایرانی شبهای روشن قشنگ بود، کلی گشتم تا کاست ویدئوش را پیدا کردم و دیدم… قارچ سمی هم دیدنی بود اما نیمه پنهان را یادم نمی آید… فک کنم همان بود که دیالوگهای خوبی داشت!
من اما "مادر" و "شبهای یلدا" را دارم و زیاد می بینم…