چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

کم مونده بود حتّا عاشق‌اَش بشم! خصوصن توی اون فاصله‌ که رفت پی حقیقت و زیبایی و تا وقتی که دوباره برگرده هی با خودم فکر ‌کردم اگه عاشق‌اَش بشم کتاب‌فروشی نیک رو هم می‌کنیم پاتوق!

+ منطق