بیست و نمیدانم چند سال بعد، نشستهام پُشت مونیتور، لابُد حوصله دارم، آرشیو اینجا را مرور میکنم تا همین عکس، نگاه میکنم به این مجسمهی خوش ایده* امّا، زودتر از هر فکری «فتانه» میایستد جلوی ذهنام و میگوید:«لطفن با انگشت اشاره کن! بلند بلند هم بخند. تو برای ترور شخصیّت ملّت خیلی خوبی.» بعد، من با همان دهانِ پُرخنده میگویم: «یه میلیون و پونصد تومن قیمت گذاشتن براش. مگه چیه؟ بتون و مفتول!»
بعدتر، یادم میآید چه روز خوبی بود. رفته بودیم نمایشگاه «مجسمههای کوچک» و دستکم پنج ساعت در محوطهی خانهی هنرمندان قدم زدیم و غذا خوردیم و صحبت کردیم و خیال کنم من، با همین عکس میتوانم تا بیست و نمیدانم چند سالِ بعد، جزئیاتِ آن خاطره را مرور کنم؛ مثلن «فتانه» سسهای قرمز را جمع میکرد یا «فرزانه»، هی واکسِ و فال و دعا و … خرید. «روشنک» بیشتر از یک ساعت منتظر مانده بود آنجا، ظل آفتاب روی نیمکت و «سیما» برای رانندهی تاکسی توضیح میداد ما همگی قبل از جشنواره قد داشتیم این هوااااا، مو بلوند، چشم آبی!
مشکل بتوان چنین اوقاتی را تکرار کرد امّا، شاید خیال هم واگیر داشته باشد. دوست دارم خیالِ خوبِ روزهایی از این دست را تکثیر کنم در ذهناَم تا سرایت کند به همهی فرداهایاَم و خودم را ببینم مثلن از امروز تا بیست و نمیدانم چند سالِ بعد، هی زندگیاَم را به خوبی و خوشی گذراندهام در حاشیهی دوری از این دنیای بیمقدارِ پلید!
* اثر «آناهیتا قاسمخانی»
** عکس از فرزانه
Bita در 09/03/15 گفت:
اثر جالبیه، از اون جالبتر سوال خودته. من فکر میکنم این اثر براش خیلی عزیزه و مخصوصا این مبلغ رو براش تعیین کرده تا هیچکس نخردش! این اولین فکریه که چنین مواقعی به ذهن آدم میرسه. 🙂
آناهیتا قاسمخانی در 09/04/23 گفت:
نه بیتا جان،این قیمتِ کاره.اگر گالری بروِ حرفه ای بودید انقدر از قیمت کارا تعجب نمی کردید.خوشحالم که به نظرتون جالب اومده (:
نسیم در 09/03/15 گفت:
خدایییییییییییی یک میلیون و پونصد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای
من ۱۵۰۰ تو کیفم دارم
کارشو راه نمی ندازه؟
fattaneh در 09/03/18 گفت:
eeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee.che ghashang minevisi.afarin.say kon az man bishtar benevisi,az mahasen va bozorgvarihaye man ba sedaye boland yad kon. ba tashakor:
man
چهار ستاره مانده به صبح در 09/03/18 گفت:
:)) صد البته. شما موضوع اصلی هستی با همهی خوبیهات ولی، … حقوق من رو پس نگیرن؟
سیما در 09/03/19 گفت:
یادش بهخیر اون چای سرد و بدمزه
یادش بهخیر تو اوج بیپولی کتاب و تقویم خریدنها
یادش بهخیر پول پس دادن به رویا و گرفتن از خودمون!
یادش بهخیر آب معدنی خوردنمون
و اون تئاتری که فقط دو نفر میرفتن هر ۲۰ دقیقه!
یادش به خیر
چهار ستاره مانده به صبح در 09/03/19 گفت:
یادش به خیر … ای خواهر … ولی چه همه خوش گذشت با شما. خیلی مرسی
lolo در 09/06/05 گفت:
اشغالترین سایتیه که دیدم پشه