چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

:: عصر پنج‌شنبه رفته بودم دفتر نشر آموت. نشست نقد و بررسی رُمان «شب آفتابی» بود. کتاب را خوانده بودم و بیش‌تر دوست داشتم بدانم منتقدهای جلسه رمان عامه‌پسند را با چه معیار و ملاکی نقد می‌کنند؟ حالا دانستم؟ اوهوم.

:: قرار بود نویسنده‌ی کتاب یعنی «نسرین ثامنی» هم در این جلسه حضور داشته باشد که خُب، نیامد. هر چه‌قدر هم تلفن زدم بهش، جواب نداد که نداد. در میانه‌ی برنامه هم برایش پیامک فرستادم که جلسه‌ی نقد و بررسی کتاب‌تان خیلی خوب است تا دلش بسوزد.

:: «محمّدرضا گودرزی» را می‌شناختم و قبل‌تر توی جلسه‌های مختلف نقد دیده بودمش و یک‌وقتی سر کلاسش می‌رفتم. این‌جا هم با دست پُر آمده بود. نتایج تحقیقی را که قبل‌تر درباره‌ی رُمان‌های عامه‌پسند انجام داده بود برای ما گفت و از بیست و سه عنصر ثابت در این رُمان‌ها نام برد و بعد، بر مبنای این عناصر، پنبه‌ی «شب آفتابی» را زد.

:: تا دیروز، هرجایی که اسم «حمیدرضا امیدی‌سرور» را می‌دیدم، می‌خواندمش سُرور و توی جلسه فهمیدم که سُرور نیست و سَرور است.

:: و امّا رسول یونان. گفته بودم که خیلی دوست دارم او را از نزدیک ببینم و نمی‌دانید چه‌قدر نازنین بود. یونان فارسی را با لهجه‌ی ترکی یک‌جوری حرف می‌زد که انگار خارجی است. برخلاف امیدی‌سرور و گودرزی، یونان دفتر و دستک هم نداشت مگر دوتا برگه‌ی کوچولوی یادداشت که توی آن‌ها هم فکر نکنم چیز خاصی نوشته بود. خیلی باانصاف و رُک بود و حرف‌های خوبی ‌زد و بعد که نوبتِ دو سخنران دیگر ‌شد آن‌ها هم با تأیید و در راستای حرف‌های او، بحث را ادامه دادند.

:: توی این جلسه نسبت به جلسه‌ی قبلی بیش‌تر خندیدم. مثلن گودرزی گفت که ادبیات عامه‌پسند در اصل عمه‌پسند بود و بعد، من به دلایل شخصی {سلام فؤاد} خیلی خندیدم. قبلن خیال می‌کردم یونان باید جدّی باشد و خُب، نبود. خیلی شوخ بود و خوش‌رو. الان معلوم است که دلم می‌خواهد هی از یونان تعریف کنم؟

:: تازه، دیروز تولّد رسول یونان بود و ما که دست‌خالی رفته بودیم و فقط وقتی‌که یوسف علیخانی کادو و گل به او هدیه کرد، ما هم دست زدیم و شیرینی خوردیم با چای.

:: یکی از خوبی‌های خیلی خوب نشست‌های آموت شانس آشنایی با آدم‌های جدید است و خُب، این‌بار یک دوستِ دوست‌داشتنی پیدا کردم. مبارکم باشد. بعله.

:: گزارش کامل‌تر را این‌جا بخوانید.

دیدگاه خود را ارسال کنید