در پیِ پیشنهادِ آقای کلبهی دنج، «پرچینی از اقاقیا» را صاحاب شدهایم که داستان صاف و سادهی آدمهای یکبُعدی است با آن بهشیدِ به قول محمّد پُر از حرفهای ظاهرن شعاری امّا در باطن اعتقادی که اعتماد به نفس دارد با علاقه به حرفهاش + خودشیفتگی و عشق به زندگی + صراحت در بیان و صداقت در عمل. یکجورِ خاص از دخترهای دوستداشتنی که بودن و چهگونه بودن را بلد شدهاند در نتیجهی هی رنج و بلا با درد و غصّهای که ذاتیِ زندگی و خودشان شده است.
کلهمِ داستان ۱۷ بخش است که میشود نگفت بخش و فکر کرد سکانس. چون نوع روایت بیشتر شبیه فیلمنامه است بس که هی بهشید دو نقطه (بهشید:) و دیگران دو نقطه (مادر:، صادق:، محمّد:، زن همسایه:، … ووو …) میشود. یعنی همهی داستان، دیالوگ است و مکالمه، بیتوصیف و توضیح اضافی. خوشخوان است با موضوعی خوب؛ دربارهی دختری که روزنامهنگار است و پس از ده سال فعّالیّت در روزنامهی پرتیراژ پایتخت با بیماری و خاطرهی یک شکست عشقی به شهرستانِ آبا و اجدادیاش برمیگردد و الیآخرِ ماجرا که من دوست داشتم آن تهبندیِ داستان را، وقتی بهشید و محمّد آنطوری مطمئن مینشینند روی جدول کثیف در حاشیهی خیابان تا یک ماشین عروس از راه برسد با یک دنیا گل که از پشت همهی فاصلههای ممکن هم میتوان آن گلها را دید. یکطوری دوست داشتم که حتّا چشمهایم پُر از اشک شد.
پرچینی از اقاقیا {در خانه کتاب، آدینهبوک، آیکتاب، goodreads} نوشتهی مرجان ریاحی {وبلاگ، بیوگرافی، ویکیپدیا}، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۷، چاپ اوّل، ۶۷ صفحه، قیمت ۱۵۰۰ تومان