چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

بعد از رُمانِ هول‌ناک و وهم‌آلودِ «مهمانی تلخ»، می‌خواهم برای‌تان درباره‌ی «عنکبوت» بگویم. کتابِ دیگری از سیامک گلشیری که مجموعه‌ای‌ست از داستان‌های کوتاه ایشون که نزدیک به چهار سال قبل برای اوّلین‌بار توسط انتشارات «قصیده‌سرا» چاپ شده است.

«عنکبوت» شامل ده داستان است به نام‌های روژ سرخ، شب ‌آخر، سایه‌ای پشت پنجره، عنکبوت، بوی خاک، ابرهای سیاه، خودنویس، موزه‌ی مادام توسو، کاش باران بند می‌آمد + زن و مرد.

مثل ُرمانِ «مهمانی تلخ»  مثبت‌ترین ویژگیِ این مجموعه هم خوش‌خوان بودن کتاب است + نثر ساده و روان + تأکید بر دیالوگ. موضوع بیش‌تر داستان‌های کتاب هم درباره‌ی مسائل زن و شوهرهای جوان است که یه جای زندگی /روابط‌شون می‌لنگد! مثلن؟ مثلن هم‌این داستان عنکبوت که عنوان کتاب هم از اون گرفته شده و متن کاملش رو می‌تونین این‌جا بخونین.

نویسنده برای نوشتن این داستان‌ها بُرش‌های ساده‌ای از زندگی رو انتخاب کرده مثل داستان «بوی خاک» که درباره‌ی مردی هست که ایستاده پشت پنجره و داره خونه‌ی روبه‌رویی رو دید می‌زنه که انگاری خونه‌ی سه‌تا دختر دانش‌جوئه و …  و از این صحنه‌ی ساده که ممکن هست برای هر کدوم از ما اتّفاق افتاده باشه یه موقعیت داستانی ساخته و … البته، این‌جوری نبود که من الان بگم داستان‌های این کتاب رو دوست داشتم ولی می‌دونید نویسنده داستان رو خیلی خوب تعریف می‌کند و با ذکر جزئیاتِ لازم و کافی! یه‌طوری که ابداً خسته‌کننده نیست با این‌که شاید موضوع کلّی داستان جذاب نباشه و بعد، این‌قدر به‌یادماندنی به‌تصویر می‌کشه فضای داستان رو که ته کتاب، خیلی با خودت درگیر نمی‌شی که مثلن چی؟ یه چی توی ذهنت باقی مونده که می‌تونی اون رو حس کنی. مثلن صدای بارون توی داستانِ مسخره‌ی «کاش باران بند می‌آمد»!

دیدگاه خود را ارسال کنید