«مرغها … تصمیم گرفتند خواستههای “ناپلئون” را نقش بر آب کنند. نقشهشان این بود که روی تیرهای سقف بنشینند و همانجا تخم بگذارند. به این ترتیب، تخمها میافتادند و خرد و خاکشیر میشدند. واکنش ناپلئون سریع و بیرحمانه بود. دستور داد که جیرهی مرغها قطع شود و هر حیوانی که دانهی ارزنی به مرغی برساند مجازاتاَش مرگ است.»*
خدایش رحمت کُناد آقای «جوروج اورول» را، تعریفِ خوبی دارد دربارهی تاریخ، که میگوید: «تاریخ مشتمل است بر یک سلسه شیّادی، که تودههای مردم را ابتدا به دام میکشند و با وعدهی ناکجاآباد به عصیان وادارشان میکنند و پس از آن که تودهها وظیفهی خویش را انجام دادند، از نو بازبندیِ اربابان جدید میشوند.» اینجاست که آدم هی یادِ کتابهای تاریخ دبستان میافتد با آن یک سؤال مهم امتحانی که معلّممان میگفت ستاره بگذاریم کنارش محض اینکه یادمان بماند قدر و اهمیّتِ آن، هم از لحاظ نمره و هم از بابِ درسهای زندگی، که بدانیم “چرا تاریخ میخوانیم؟”
شاید خاطرتان باشد آن عبارتهای کذای کتاب تابستان دربارهی عبرتآموزی از تاریخ تا رهنمودهای آن بشود چراغ فرارروی آیندهمان که یعنی آزاده باشیم به تأسی از مولایمان حسین علیّهالسلام و یوغِ ظلم و ستمِ هیچ طاغوتی را برنتابیم و برای درکِ عمیقتر و درونیسازیِ بیشتر، دو عکس هم چسبانده بودند همینجاهای متن، یکی تصویر حلبیآبادهای حاشیهی جنوب تهران بود و دیگری جلوهای از عظمتهای پُرشکوهِ قصرهای زیبای شاهِ ملعون در سعدآباد و زیرنویسِ عکس، حرفی بود از امامِ راحل، همان که دربارهی کوخنشینها/ کاخنشینها بود و اینکه رهبر کدام یکیست و حالا عین جمله به یادم نیست و غرض از این اشاره، بیانِ یک نگرانیِ دور بود از همان اوقاتِ کودکی، همیشه خوشحال بودم که من یکی از آن ملّت گیج و گنگِ قدیم نیستم که تن داده بودند به حکومتِ ظلم و جور و بس که شعور نداشتند، به هیچ کجایشان هم نبود چه مفلوک هستند و حقیر. با خودم میگفتم من درس میخوانم، بلد میشوم این دوز و کلکها را، بلاهای تاریخی را میشناسم و میایستم جلوی هر استعمار و استثماری. اینطوری خیالِ کودکانهام راحت بود که برخلافِ گذشته، آموزش و پرورش عمومی اجباری است و همگی، درس میخوانیم و از روی کتابهای تاریخ یاد میگیریم درست و غلط را و آیندهی ایران میشود کپی برابر اصلِ همان اقتدار و شکوهِ وقتِ پادشاهی هخامنشیان که منشور حقوق بشر داشتیم با بیمه و افتخار اوّلیّن ابتکارهای هوشمندانهی بشری در زمینههای مختلف مردم/کشورداری … اووووه … داغ تازه نکنم، بگذریم و سر به برفِ بیخبری فرو کنیم عینهو کبک و بیائید کتابِ قصّه بخوانیم دربارهی زندگی حیواناتی در یک مزرعه و خودمان را بزنیم به کوچهی علی چپِ ذهنی که یعنی تمثیل نمیفهمیم و اصلن ما را چه به «انقلاب اکتبر روسیه» و گوربابای «مانعهالجمع بودن قدرت و عدالت، سوء استفاده از زبان و در نتیجه تحریف زبان به منظور حفظ سلطهجویی، امحای تاریخ و دنیای عینی»!
اگر «اورول» انقلاب را «جمع قدرت با آرمان و تبدیل نشدن به ظالم» میداند ما کلّی سندِ زندهی تلویزیونی داریم که نشان میدهد ما ظالم نیستیم!!! و دیگر عدالت اجتماعی رؤیای ما نیست بلکه آن را به شکل عینِ حقیقتِ غیرقابلانکار با پوست و گوشت خودمان حس/ درک میکنیم!!!
«اورول» در «مزرعهی حیوانات» مینویسد:
«یکشنبهها صبح “اسکوییلر” تکه کاغذ درازی را با پاچهاش میگرفت و بنا میکرد به خواندن فهرستی از آمار و ارقام تولید انواع مواد غذایی که ۲۰۰ درصد، ۳۰۰ درصد یا ۵۰۰ درصد افزایش یافته بود. حیوانات دلیلی نمیدیدند که گفتههای او را باور نکنند، بهخصوص اینکه دیگر حتّا درست و حسابی به خاطر نداشتند که قبل از شورش چه حالی داشتند. با این همه روزهایی بود که میگفتند کاش میشد آمار و ارقام کمتر و غذای بیشتری به خوردمان بدهند.»*
نویسندهی طفلک خیال کرده، داستان تمثیلی نوشته، با طنز و هزل، واقعیّت را گفته، الان درک و شعور مردم تحتتأثیر قرار میگیرد، حساب دو دوتا مثلن، از کجا میدانست بعدتر حتّا در همین بدیهیّاتِ سادهی همیشه ثابت عینهو نتیجهی چهار عمل اصلی ریاضی بین اعداد هم حرف و حدیثِ دوباره پیدا شود!
×××
مرتبطجات؛ مزرعهی حیوانات (Animal Farm)، جورج اورول (George Orwell) + ده درس مهم از مرزعهی حیوانات (وبلاگ صراحی) + مزرعهی حیوانات (ویکیگفتارد) + دانلود متن کتاب از اینجا و اینجا و اینجا + مخالفت الیوت با انتشار مزرعهی حیوانات (رادیو زمانه) + مزرعه حیوانات در آدینهبوک و قلعه حیوانات در آدینهبوک + همه با هم برابرند امّا برخی، برابرتر هستند! + به دلگفتنهایش را اگر بر زبان میآورد، حتمن میگفت
* ص ۸۰ و ۹۴ از کتابِ من؛ مزرعهی حیوانات، نوشتهی جورج اورول، ترجمهی صالح حسینی و معصومه نبیزاده. تهران؛ انتشارات دوستان. چاپ دوّم ۱۳۸۵٫ ۱۵۸ صفحه. ۱۵۰۰ تومان
آينه هاي ناگهان در 09/07/07 گفت:
تو چقدر افکار کودکیت شبیه من بوده!!! از کجا پیدات شد؟؟؟؟؟؟
يك خبرنگار درپيت در 09/07/09 گفت:
کتاب فوقالعادهایه!
از اونهایی که هر چند وقت یکبار باید بخونیش.