چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«در رؤیای بابل» ادبیات است و دست شما را برای تصویر هرچه جذاب‌تر و شخصی‌تر صحنه‌های طنزآمیز و هجوآمیزش باز می‌گذارد. نوعی خلاقیت بکر است در بستر داستان‌نویسی کلاسیک، پیوندش را با سبک داستان‌نویسی معمول حفظ می‌کند چون مثل همه‌ی داستان‌های معمولی، سیر زمانی و شخصیت و گره داستانی دارد اما همه‌ی این‌ها را با بی‌تفاوتی‌‌ای آمیخته به تجمل و ظرافت به تمسخر می‌گیرد. همان‌طور که راوی داستان رؤیای بابل‌اش را با دنیای واقعی و همه‌ی جوش و خروش‌های هیجان‌انگیزش طاق می‌زند، براتیگان هم برای ما نوعی بابل بنا می‌کند که در آن شخصیت‌های اغراق‌شده، کلیشه‌های رایج داستان‌های حادثه‌ای و پلیسی را هجو می‌کنند و همان‌طور که بابل روای داستان را به خواب و خیال‌های خوش فرو می‌برد و او را آنقدر عاشق خودش و دنیای خیال‌انگیز هجوآمیزش می‌کند که هر بار باید به ضرب و زور خودش را از رویا بیرون بکشد، «در رؤیای بابل» هم ما را وارد دنیای داستانی غیرواقعی اما جالب و مفرحی می‌کند که به سختی از آن دل می‌کنیم و با کمال میل، بر داستان‌های واقع‌گرایانه و کلاسیک ترجیح‌شان می‌دهیم.

در این‌باره می‌توانید یادداشت‌هایی را در از پشت یک سوّم، وب‌نوشته‌های یک برنامه‌نویس، پروژکتور،  نیلوفر و بودنش، رادیو زمانه، آذین گفت، کوتاه نوشته‌های من، دخترونه، شهروند امروز بخوانید و فصل اوّل کتاب را هم در این‌جا.

خلاصه‌ی حرف‌هایی‌ که دوستان درباره‌اش گفته‌اند و نوشته‌اند از این قرار است که «در رؤیای بابل» داستانِ خوش‌خوان و روانی‌ است و مثل «صید قزل‌آلا در آمریکا» نیست که گیج بشود آدم. خط داستانی دارد. یک کارآگاه خصوصی شخصیّت اصلی است و ماجرا هم پلیسی، هم تخیّلی، هم طنز و … و روی‌هم رفته خواندن این رُمان لذّت‌بخش خواهد بود و … من نیز سری تکان می‌دهم به تأیید که بله. اوهوم. این‌طور داستانی بود «در رؤیای بابل».

+ دری لولا شده به فراموشی

+ صید قزل‌آلا در آمریکا

دیدگاه خود را ارسال کنید