نمیدانم جایی خواندهام یا کسی برایم گفته است و یا الکی از خودم درآوردهام که جعفر مدرس صادقی خوشخلق نیست و کمی تند است در رفتار. بعد، از هماینرو بیشتر دوستش داشتهام. دوستش دارم و از مهمترین پروژههای کتابیِ امسالِ من یکی ختمِ آثارِ اوست که هر چهقدر او پُرکار است و خوب مینویسد، من تنبلی کردهام و کم خواندهام ازش. ولی همآن دو کتاب یعنی مجموعه داستان قسمت دیگران (+) و گاوخونی (+) را بسیار پسندیدم. بیشتر هم بابتِ آن ویژگیِ ممتازِ ادبیاتِ مدرس صادقی که خاص و عام متفقالقولاند دربارهاش. میپرسید چی؟ مهارت و قدرتِ او در نثر و سبک موجز و روانی که دارد. در پشتجلدِ کتاب گاوخونی به نقل از دیک دیویس نامی – که شاعر و نویسندهای انگلیسی است – آمده که مدرس صادقی همآنقدر از ادبیات غرب تأثیر گرفته است که از نثر کهن فارسی. در ته این یادداشت اشاره شده که بهروز افخمی براساس گاوخونی فیلمی ساخته که در سال ۱۳۸۴ برندهی جایزهی اصلی جشنوارهی فیلم سئول (کرهی جنوبی) شد. دربارهی گاوخونیِ افخمی میگویند که وفادارترین اقتباسِ ادبی در سینمای ایران است. پریروز نشستم به تماشای این فیلم.
فیلم با تصاویری از سیوسهپل و زایندهرود آغاز میشود و همراهی جماعتی از پرندگان و صدایِ بهرام رادان؛ «با پدرم و چندتا مردِ جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین – معلّمِ کلاسِ چهارمِ دبستانم – بود، توی رودخانهای که زایندهرودِ اصفهان بود، آبتنی میکردیم.»
اگر گاوخونیِ مدرس صادقی را خوانده باشید این شروع را میشناسید. ماجرای کتاب هم با این نقل آغاز میشود؛ تکگویی پسری جوان که نام ندارد، امّا بعد از اینکه داستانِ زندگیاش را تعریف میکند ما میتوانیم برای او شناسنامهای بسازیم با پدری که روزگاری شهرهترین خیاطِ اصفهان بوده و مادری که معلوم نیست روی چه حسابی زنِ این مرد شده است. سن و سالی از هر دو گذشته بود که ازدواج کردند و کمی بعد، در نتیجهی این وصل فرزندِ پسری حاصل آمد که حالا راویِ قصّه است. مادر دیگر بچّهدار نشد و بعد که کسب و کار ِ پدر از رونق افتاد، نق بود که میزد به جانِ مردش.
راویِ قصّه پسر جوانی است، بیست و هفت/ هشت ساله که در تهران زندگی میکند با دو همشهریاش؛ حمید و …؟ نامِ آن یکی یادم نمیآید. امّا در شرفِ ازدواج بود. به قولِ راوی پیش از ازدواج شوهر همسر آیندهاش شده بود. حمید هم مثلن شاعر بود و با شعر وصلت کرده بود. امّا راوی …
دخترعمهاش را دوست داشت. پدرش که مُرد دوباره به اصفهان برگشت بابتِ مراسم ختم و اینجور آدابِ عزا. در آن مدّت میهمان عمه بود و عشوه و نازِ دختر دلِ پسر را حسابی لرزاند. طوریکه تا دو سفرِ بعدی دیگر متأهل شد. برای ماه عسل دستِ زنش را گرفت و آورد تهران و دوباره که به اصفهان برگشتند به اصرار خانوادهی عمه، افتادند به تغییر کاربریِ مغازهی پدر و خیاطی تبدیل شد به خرازیِ زایندهرود و … باقی ماجرا که در کتاب و فیلم یکیست با این تفاوت که هرچهقدر من کتاب را دوست دارم، فیلم را صرفاً تحمّل کردم بس که کُند و کشدار میگذرد و بیحوصله میکند آدم را. تکیهی فیلم بر مونولوگِ رادان است و نه تصویر. به نظر من بهتر بود صدای رادان را جداگانه ضبط و کتابِ صوتیِ گاوخونی را منتشر میکردند وقتی هیچ لذّتی در تماشای تصویر نیست. در بیشترِ فیلم رادان که قرار است نقشِ این پسرِ آشفته را بازی کند هیچحضوری ندارد مگر با صدا. از جایی هم که وارد فیلم میشود گند میزند به شخصیّتِ پسر. والله بلد نیست یک پریشانافکارِ طبیعی باشد. نه فقط رادان، سروش صحّت و بهاره رهنما هم. حالا رهنما بنشیند آنجا، جلوی دوربینِ پشتصحنهی فیلم بگوید که متفاوتترین نقش عمرش بوده این بازی و هیچ ویژگی شخصیتی خودش را دخالت نداده است در اجرای نقش دخترعمه. نقش پدر را هم عزتالله انتظامی بازی کرده است و انصافن مثل همیشه به خوبی.
در فیلمِ پشتصحنه، افخمی میگوید هیچوقت خیال نمیکرد که بشود داستانِ گاوخونی را فیلم کرد. امّا انگاری یکروزی علی معلّم با جملهای از کتاب که میگوید:«همآن دیوارِ کاهگلیِ خمیده که روزگاری وقتی که از زیرش رد میشدم، منتظر بودم همان لحظه بیفتد، هنوز سرِپا بود و باز از زیرش رد شدم، بیآنکه منتظرِ چیزی باشم. مثلِ اینکه هر اتّفاقی قرار بود بیفتد تا حالا افتاده بود، هر دیواری که باید بیفتد تا حالا افتاده بود اگر نیفتاده بود، پس دیگر نمیافتاد.» افخمی را وسوسه میکند برای ساختن این فیلم و باقی مراحل تولید.
به روایتِ فیلم پشتصحنه مدرس صادقی هم در زمان ضبطِ صحنههایی از فیلم که در اصفهان میگذرد در لوکیشن حضور دارد. افخمی میگوید اوایلکار مدرس صادقی هیچ نظری نداشت و برای او توفیر نمیکرد فیلمِ داستانش را بسازند یا نه؟ ولی کمکم حساس شد. من میگویم لابُد متوجّه شد که افخمی دارد گند میزند به کتاباش. نمیدانم نظر مدرس صادقی دربارهی فیلم چیست؟ درست است که افخمی به متن وفادار بود. رادان کتاب را تمام و کمال قرائت میکند و تنها جملاتی کوتاه از متنِ کتاب حذف شده و یکی دو سکانس پس و پیش شده است، همین. داستان که مدیونِ ادبیات و خلاقیّتِ مدرس صادقیست، هنر افخمی یا بازیگرانِ فیلم چی بود؟ سلام سارا.