از بهار تقویم میماند
از من
استخوانهایی که تو را دوست داشتند
نمیدانم دستِ کیست که هیزم میریزد به جانِ این آتش و داغ میگذارد بر دلام و نمیدانم چرا رؤیای من بوی تلخِ پایان را گرفته است امشب. آوارِ درد توی سینهام به کنار، ماندهام با بغضِ ریخته توی دستام چه کنم؟ کسی نشسته توی سرم و دارد پنبهی هر چه آرزو را میزند؛ گریه میکنم و عاقبت میگذرم از شدّتِ ضربان در جانِ آخرین ثانیههای هفتمِ این بهار. در خاطرهای پناه میگیرم که حضور مختصرِ تو را به ذهنام میآورد و شعر و شادی، برف و خیالِ معطرِ فردا را که مثل صبح به زندگی ما خواهد ریخت و امان از دستها و خاطرهها. خیال میکنی من زندگیام را به خوابِ خودم میبازم؟ به سوی ستاره قسم! خستگی را از انزوای روح غمزدهام میتکانم و برایت طعمِ خیابانی را سوغات میآورم که همنام چندمِ فروردینِ پارسال بود روی آن نیمکت در خلوتِ بلوار کشاورز.
من اگر خدا بودم
سکوت را به شب میدادم
غم را به انسان
موسی را به بنیاسرائیل
و تو را برای خودم نگه میداشتم
میدانم اینکه سرم را کردهام زیر پتو، پناه نیست. میدانم اینکه اشک را روان کردهام روی گونه، راه نیست. حرفِ دلم را گوش میکنم و جاده را برنمیگردم. تو که شعر تازه نگفتهای. من از کتابی شعر میخوانم که تازه خریدهام؛ من گرگ خیالبافی هستم. گرگ؟ نه، نه! من برهی کوچک و معصومِ تو و تو چوپانِ مهربان و صبورم باش. جانام را تازه کن در نوای نیلبکِ آوازت … عمرم را پیر کن در باغ ِ همیشهبهار ترانههایت … یادم بماند در دشتهای دورِ آینده برایت شعرهایی را بخوانم از رؤیای روشن چشمهایِ سرخ برهای که علفِ آسمان را چریده بود و خودم را ببخشم برای خوابی که تو را از من دور کرد.
«امشب تو را دارم»
و هیچکس نمیتواند
مرا از داشتن این جمله محروم کند
من برهی گمشده در ظلمتام
دنبالام بگرد که چوپان من تویی
دنبالام بگرد و خودت را نشان بده
در گرگ و میش، طالع تابان من تویی
{+}
*شعرها از کتاب من گرگ خیالبافی هستم، سرودهی الیاس علوی. تهران: آهنگ دیگر. چاپ دوم ۱۳۸۷، ۹۶ صفحه، ۱۹۵۰ تومان.
Photo by Tanase Valentin
راد در 10/03/28 گفت:
… و بهار را برای همه!