چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

نبضت چه رقصی داره تو شعرِ دستِ سردم
آغوشمُ تنت کن، آماده‌ی نبردم
بارون گیسواتُ ببار رو خاکِ شونه‌م
عاقلِ عاقلم کن وقتی که من دیوونه‌م

«فؤاد صادقیان»

دیدگاه خود را ارسال کنید