۰
نبضت چه رقصی داره تو شعرِ دستِ سردم
آغوشمُ تنت کن، آمادهی نبردم
بارون گیسواتُ ببار رو خاکِ شونهم
عاقلِ عاقلم کن وقتی که من دیوونهم
شروع یک رؤیای نو
نبضت چه رقصی داره تو شعرِ دستِ سردم
آغوشمُ تنت کن، آمادهی نبردم
بارون گیسواتُ ببار رو خاکِ شونهم
عاقلِ عاقلم کن وقتی که من دیوونهم
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»