چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

ببار بارون، ببار امشب، رو دنیایی که من دارم
می‌خوام تلخی ِ دیروزُ به دستای تو بسپارم
کمی رنگین‌کمون می‌خوام واسه تصویری از فردام
از این تاریخ ِ بارونی منم که فاتح ِ رؤیام
چه احساس ِ دل‌انگیزی، دیگه قلب ِ من آرومه
تو با من مهربون می‌شی از این لبخنده معلومه

بده دستاتُ به این حس
همین حسی که خوشرنگه
همین حسی که بی‌وقفه
با دیو ِ غصه می‌جنگه

ببین دنیا چه دلبازه تو که فردا رو می‌سازی
طبیعت دلنشین می‌شه تو وقتی فکر ِ پروازی
منُ بی‌وقفه یاری کن، به دستای تو مدیونم
تو احساسم رو می‌سازی، از این اعجاز ممنونم
چقدر تاریکه دیروز وُ چه آفتابی‌تره فردا
ببار بارون، ببار امشب، که فردا بهتره دنیا

بده دستاتُ به این حس
همین حسی که خوشرنگه
همین حسی که بی‌وقفه
با دیو ِ غصه می‌جنگه

«فؤاد صادقیان»

دیدگاه خود را ارسال کنید