چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«یک‌نواختی کسل‌کننده‌ای در سرنوشت انسان است. سرنوشت ما طبق قوانین کهن و غیرقابل‌تغییر، طق ضرباهنگی منظم و دیرین به پیش می‌رود. رؤیاها هرگز به حقیقت نمی‌پیوندند و به محض این‌که آن‌ها را بربادرفته می‌بینیم، یک‌باره متوجه می‌شویم که شادی‌های بزرگ‌تر زندگی‌مان، دور از واقعیّت بوده است. به محض این‌که رؤیاهای‌مان را بر بادرفته می‌بینیم، به‌خاطر مدّت زیادی که در ما ولوله برپا می‌کردند، از دل‌تنگی کلافه می‌شویم. تقدیر ما در فراز و نشیب و امید و دل‌تنگی جریان دارد.»

ناتالیا گینزبورگ، ترجمه‌ی محسن ابراهیم، نشر هرمس، صفحه‌ی ۶

دیدگاه خود را ارسال کنید