«نوشتن یک رمان یکی از آن آرزوهایی بود که هیچوقت نمرد. وقتی نوجوان بودم به مادرم تمام آن چیزهایی را که میخواستم باشم می گفتم، که خیلی هم بودند. بیشتر آن آرزوها در طی این سالها از بین رفتند، اما این یکی هیچوقت نابود نشد. من از زمانی که ۱۳ ساله بودم به نویسندگی مشغول بودم. الان وقتی که اتاقم را تمیز میکنم به بعضی از شعرهای زمان کودکیام برمیخورم و خندهام میگیرد. نویسندگی تنها خواست ثابت زندگیام بود. وقتی بچه بودم همیشه فکر میکردم که یک شاعرم تا زمانی که تمامی انشاهایم در مدرسه خوانده شدند؛ زمانیکه معلم و همکلاسیهایم به آنها واکنش نشان دهند متوجه قدرت فوقالعاده کلمات در یک داستان شدم.»
زهره در 12/09/15 گفت:
اگه یه روزی بخواهیم که ارزوهای کوچیکمون رو بزرگ کنیم اونها هم همین کار رو با ما میکنن
ليلا ميرباقري در 12/09/17 گفت:
سلام دوست عزیز
افسار منتظر حضور گرم و همیشگی شماست
مانا باشی..
شازده کوچولو در 12/09/18 گفت:
شاهزادههای داستاننویسی زلزلهزدگان آذربایجان را از یاد نبردند
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1698322
سارا در 12/09/20 گفت:
سلام
خوبی؟ چه خبرا؟ اوضاع خوب پیش میره؟ حاج آقا صادقیان خوبن؟