در این سالها، نقاش درونم، ۵ نکتهی اساسی را به نویسندهی درونم یاد داده است که آن را با شما مطرح میکنم:
۱) پیش از آنکه احساس عمیقی به چیزی که میخواهی بنویسی، پیدا نکردهای، ننویس. حتی اگر آن یک ترانهی ساده یا یک شعر باشد.
۲) به دنبال این نباشید که شبیه یکی از نویسندگان بنام، عالی و فوقالعاده بنویسید. این مسئله باعث مرگِ حیات هنری اثرتان میشود.
۳) از قوانین زاویه دید و پرسپکتیو پیروی کنید و جهان را از چشم شخصیتهایتان ببینید؛ البته گاهی اوقات هم میتوانید با هوش و خلاقیت خود این قوانین را نادیده بگیرید. (فقط گاهی اوقات نه همیشه)
۴) همانند ونگوگ و سایر نئواکسپرسیونیستها، سبک خاص خودتان را داشته باشید و با وضوح تمام راه و روش خودتان را نشان دهید و به رخ بکشید. خواننده از مشاهده اینکه یک رمان بزرگ، چگونه بر اساس یک داستان کوچک و بیاهمیت، شکل گرفته، لذت زیادی خواهد برد.
۵) سعی کنید، به طور اتفاقی به سراغ مکانهای زیبا، مکانهایی که به ذهن کسی خطور نمیکند و دستش به آن نمیرسد بروید. نقاش و نویسندهی درونم، روز به روز بیشتر به هم نزدیک میشوند، به همین دلیل، هنگامی که من در فکرِ طرحریزی ساختار رمانم هستم، تصاویر و صحنهها را بر روی کاغذ میکشم و آنها را نقاشی میکنم و از طرف دیگر، برای متن و نوشتهی کتاب، مدام در ذهنم تصویر میسازم.