چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

قرار نبود بعد از یک شماره کار متوقّف شود، ولی شد. حالا، بعد از دو سال، دوستم فایلِ پی‌دی‌اف مجله‌ را فرستاده و خُب، فکر می‌کردم لابُد یک خبرنامه‌ی سیاه و سفیدِ کوفتی از آب درآمده. بهانه کردم که فایلِ آن ۲۰ مگ است و اینترنت‌مان محدود است و اصلاً بی‌خیال تا دیشب که دوستم دوباره گفت مجله را دانلود کن و ببین و خُب، کوتاه آمدم و چه خوب کردم. برای این‌که مجله فراتر از انتظارم بود؛ خیلی شیک و پیک، رنگی‌رنگی و مامانی شده است. نوشته‌های معرکه‌ی ما هم که … بعله. گفتن ندارد. داستان چی بود؟ بانک ملّت خواسته بود بانکداری الکترونیکی را به زبانِ ساده و مردمی به مخاطبانِ باشگاه مشتریانش آموزش بدهد و ما برایش درباره‌ی چیزهایی که می‌خواست نوشته بودیم. قرار بود مجله دنباله‌دار باشد ولی، نمی‌دانم به چه دلیلی، دیگر ادامه پیدا نکرد و حیف شد.

۲ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. تهران پنج عصر در 14/06/09 گفت:

    رفته بودم همین شعبه ای که همیشه برای پراخت قسط می روم. روی پیشخوان بود. طوری که دیده بشود و نشود. یکی برداشتم. حرکت خوبی را شروع کرده بودند که می شد به ادامه اش امیدوار ماند. اشکالش فقط این بود که شناسنامه نداشت. اسم طراح گرافیک، مدیرهنری، عکاس، و نویسندگانش جایی درج نشده بود.

  2. مهدی پروین در 14/06/09 گفت:

    دوست عزیز بالایی ، شناسنامه داشت اولش اما موقعی که کار نهایی شد گفتند بدون تایید حراست نمیشه اسامی رو چاپ کرد، برای تاییدیه حراست هم همه اسم ها باید میرفت عدم سوء پیشینه و هزارتا قر و فر دیگه برا همین عطایش را به لقایش بخشیدیم. 🙂

دیدگاه خود را ارسال کنید