×
آدم است دیگر، گاهی دلش میخواهد با خودش به زمستانی فکر کند که با تو رفته است سینما برای تماشای چارچنگولی و دلداده. بعد اوایل بهار بود که سوپراستار و وقتی همه خوابیم را دیدیم و تابستان هم خاک آشنا و دربارهی الی را. پائیز که شد تو دوباره اینجا بودی و بیپولی را دیدیم و امشب، دلم برای بهانهی اوقات تلخی آن یکشنبه که با هم رفته بودیم سینما تنگ شده است، خیلی.
«هر کاری اسباب خودشو لازم داره. اسباب نوشتن فقط قلم و کاغذ نیس… اصل کار یه جای دنجه. حالا خیلی پاک و روشنم اگه نبود، نبود. امّا جای خودت، باید جای خودت باشه تا بتونی فکر کنی، اون فکرو بنویسی، تا روی دنیای خالی و سفید کاغذ یه چیزی خلق بشه. چیزی که مال خودت باشه، میگی نه، امتحان کن. یکی بود، یکی نبود…
تو خونهت اگه جا نداری، برو دنبالش بگرد، گوشهی پارک، کنج مسجدی… اگر نبود، بیخودی به خودت زحمت نده. دور نوشتن یه خط سرخ بکش، در قلمو ببند.»
خدایا! یه معجزه. برای من هم یه معجزه بفرست … مثل ابراهیم … شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه … یه چرخش، یه جهش … یه این طرفی، یه اون طرفی …*
* هامون
مسألهی نان و نمک است دیگر، بگیر نگیر دارد. همیشه آدم بدها که بد نیستند. میشینی پای سفرهشان و کم کم میبینی که آیینهی تو اند. میشود حکایت جانی دپ و نشستن پای سفرهی پاچینوی بزرگ. حالا هر چهقدر هم آدمهای مثلن خوبِ افبیآی اصرار کنند که این نانها خوردن ندارد. از آنها اصرار و از جانی انکار، یک وقتی هم دست به دامن همسرش میشوند البته جوری که زیاد دامن بالا نرود، شاید که عشق و علاقه بتواند کاری کند امّا، من عاشق جانیام وقتی زل میزند به چشمهای همسرش و میگوید:«همهی عمر سعی کردم آدم خوبی باشم امّا، آخرش چی شد؟ … هیچی! … تو میترسی که من شبیه اونها*بشم. ولی من شبیه اونها نیستم. من خود اونهام.»
{+}
* مافیا
مهم نیاست که بیست یکی از اون فیلمهای ایرانی نامزد معرفی به مراسم اسکاری بود و مهم نیاست که توی جشنوارهی فیلم فجر هم کلّی نامزد جایزه بود برای خودش و مهم نیاست که من خیلی با این حرفها موافقام دربارهی کلیّت فیلم از داستان تا بازیگرها و ….
مهم این بود که یادم بمونه ما درد مشترک نداریم.
ژانر؛
کمدی
بازیگران؛
۱ خانوم Teri Poloدر نقش Pam عروس خانوادهی Focker
۲ آقای Ben Stiller در نقش Greg داماد خانوادهی Byrnes
۳ خانوم Blythe Danner در نقش Dina مادرزن Greg
۴ آقای Robert De Niro در نقش Jack پدرزن Greg
۵ خانوم Barbra Streisand در نقش Rozalin مادرشوهر Pam
۶ آقای Dustin Hoffman در نقش Bernie پدرشوهر Pam
توضیح لازم؛
شش نفر یادشده در دو فیلم پیوستهی منفصل نقشآفرینی کردهاند تا در نهایت، دو نوگل خندان به وصال رسیده و ازدواج نمایند.
خلاصهی داستان فیلم اوّل؛
پم و گرگ میخوان با هم ازدواج کنن. خانوادهی پم یعنی باباش، جک و مامانش، دینا از این والدین سنتیِ گیر هستن که داماد باید پدرش درآد برای کسب رضایت از اونها، منتها گرگ میتونه. بعله. این بود خلاصهی فیلم Meet the Parents.
نکته اوّل:
من این فیلم رو ندیدم.
خلاصهی داستان فیلم دوّم؛
در راستای دیدار گرگ با والدین پم، حالا خانوادهی عیال گرگ بسیج میشن به مقصد خانهی والدین گرگ و ادامهی مراسم آشنایی خانوادهها پیش از ازدواج. حالا بشنوین از خانوادهی گرگ، باباش یعنی برنی یه وکیل بازنشستهست که وقتی پسرش به دنیا اومده از محل کارش مرخصی گرفته و دیگه برنگشته و مامانش، رُز یه روانشناس امور جن/سی که خیلی شاد و شنگول و سرخوش هستن جفتی و گرگ میترسه سوتیهای بابا/مامانش باعث مخالفت والدین پم بشه و الی باقی ماجرای فیلم Meet the Fockers که درنهایت، به خیر و خوشی تموم میشه.
نکته دوّم:
من این فیلم رو دیدم.
توضیح اضافی:
داستین هافمن که نقش بابای باحالِ گرگ رو بازی میکنه، از هنرمندای خوبِ اسکاری میباشد و رابرت دِ نیرو هم که نقش بابای جدی و عبوسِ پم رو بازی میکنه، رابرت دِ نیرو میباشد دیگه.
+ دانلود
«خُنکایِ ختمِ خاطره»* همآن ویژگیِ سابق امّا، ممتازِ نمایشهای پیشینِ «نیما دهقان» و «حمیدرضا آذرنگ» را -در کسوت کارگردان و نویسنده- دارد. میپرسید کدام ویژگی؟ ساختارشکنی در داستانگویی. همآن ویژگی که باعث شد «دو متر در دو متر جنگ» یک نمایش خاص در ژانر دفاع مقدس باشد و به جشنواره تئاتر فرانکفورت راه پیدا کند. دو متر در دو متر جنگ نیز حاصل همکاری این دو؛ آذرنگ و دهقان بود همچون نمایشهای دیگر آنها؛ مادر مانده، زری بانو، برگزین و …
بهنظر میرسد آذرنگ و دهقان از آنجور زوجهای هنری متفاهم و موفّقی هستند که بیشک، عقدشان در آسمان بسته شده است!
شایان ذکر است، همآن اتفاقی که برای زهرا افتاد وقتِ تماشای «خنکای ختم خاطره» گویا برای این آقا هم افتاده بود وقت تماشای «دو متر در دو متر جنگ» و این یعنی، کارِ زوج یادشده خیلی درست است!
* هر شب به جز شنبهها، تماشاخانه ایرانشهر، ساعت ۷
** برای اطلاع؛ طاهره هم در این نمایش بازی میکند.
** عکس از رضا معطریان
مرتبط: عکسنوشتههای یک عکاس مثلاً حرفهای + بوی بارون … صدای بارون (#) + داستا نت + گوراب + یک زن بسیار بسیار معمولی
فاطمه یک حرفِ خوبی نوشته بود دربارهی طاهرهی بههمین سادگی – و ایضن رؤیای شبهای روشن و مژدهی چهارشنبهسوری که من از یک زن چهارم هم یاد میکنم در کنار اینها؛ مینای کنعان – و گفته بود: فهمیدن حس این زنها به حسهای اضافهای نیاز دارد که وقتی هم فهمیدی نمیشود کلمه کنی و بنویسی.
امشب یادداشتی خواندم از مادرستان که برای طاهره نوشته بود امّا خطاب به جنس مرد و حرفهایش را با طرح چند سؤال از آقایان شروع کرده بود؛ آیا شما دوست دارید همسرتان هیچ اظهارنظری در زندگی مشترکاش نکند؟ شما دوست دارید همسرتان در برابر کجمحبتیهای شما، حتّا اخم هم نکند چه برسد به گلایه و ….
نظر من این است که، بههمین سادگی و شبهای روشن و چهارشنبهسوری و کنعان بیشتر از آنکه دربارهی ناراستی و نادرستیِ مردان باشد، حکایتهاییست دربارهی عدّهای زن که احمق نیستند. از قضا، فهمِ خوبی دارند با سوادِ معقول. زنانِ سنتّیِ دیرسالی هم نیستند. جواناند و از نسلِ هماین زنانِ روشنفکرِ جهاندیدهی روانشناسی خواندهای که فرقِ کلم و آیکیو را بلدند و میدانند بچّه با آب و هوا بزرگ نمیشود و مرد، جدای خواب و خوراک، دردسرهای دیگری هم دارد. پس، هیچ ضرورتی ندارد که آدم از جنس مرد سؤال کند آیا شما همسری طاهرهگونه را دوست دارید؟ یک زن که اینهمه پُررنج باشد با سکوتی دلگیر و اشکهایی پنهان؟! چه سؤالی، چه جوابی؟ چه کشکی، چه دردی؟ به قولِ مریم زهدی مهربان، «آره دوست دارن. دوست دارن همسرشان “طاهره” باشد. نه اینکه شور و شوق و شیطنت دوست نداشته باشن، نه! “همسرشان”،”همخانهشان” ولی باید طاهره باشد. بقیهی مشکلات رو هم خودشون بلدن حل کنن.» چه باک. کدام مردی دغدغهی امثال طاهره و مژده و رؤیا و مینا را درک میکند اصلن؟ اگر این چهار زن، به جای رفتن، ماندن را انتخاب میکنند از سرِ سازش یا فوران عشق و یا حفظ کردنِ زندگی نیست. هیچکدام از این زنها هم مقصّرِ نقصان و فقدانِ زندگیهای خانوادگی و زناشوییشان نیستند.
به نظر من، مسئلهی اصلی طاهره و مژده و مینا و رؤیا همآن است که «مونیک اشنایدر» میگوید؛ «نوعی اصل آوارگی، اصلی که مطابق آن نه میدانی خودت که هستی، و نه میدانی در طلب چه هستی.» این زن همواره در جستوجو است با گمشدهای ذاتی امّا نمیداند آنچه از دست داده کجاست؟ نمیداند چهچیزی را از دست داده ولی آن، چیزی است که میتواند هر جای دیگری باز جوانه بزند. درست است، زن نبض نشاط و قلب تپندهی زندگیست امّا زندگیای که نمیشناسد.*
مسئلهی امثالِ طاهرهها بههمین سادگی نیست، وقتی سایهی باورهایی از ایندست، یک تاریکیِ دیرپا و پُردوام را بر زندگی زن جماعت میگستراند.