یادِ اوقاتِ دانشکده افتاده بودم و هی تعریف می کردم برایش از دوست داشتنی های آن روزگارانم؛ استاد روانشناسی ام که باید یک جایی باشد در ولز انگلستان الان یا استاد سیاستم … یا استاد ادبیاتم جناب سرمدی … چقدر خوب است که استاد آمارمان را دارم هنوز و هر وقت دلتنگش بشوم خصوصن همۀ شنبه ها، آنجاست. توی آن اتاق کوچولو در دالان معروف دانشکده مان …
دلم برای درس و کلاس تنگ شده … زیاد …