چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

از آداب و رسوم ما یکی این است که در چنین ایّام فرخنده‌ای در اردیبهشت‌ماه که اختصاص دارد به یاد و سپاس از معلّمانِ بزرگوار، یاد کنیم از استاد‌های زمانِ تحصیل‌مان در دانشکده که یعنی، هنوزم حواسمون هست به مهربونی‌هاتون. از این رو، زهره جان زحمت کشیدند مقادیری کارت‌پستال تهیّه کردند از پایتخت و به دست ما رساندند امروز. البته، بعدِ این همه مدّت هی تایپیدن، دیگر دست‌مان نمی‌رود با قلم و خودکار بنویسیم روی کاغذ و از آن دست‌خط خوبِ گذشته، خرچنگ فورباغه‌ای مانده روی دست‌مان که بسی مایه‌ی خجالت است. برای همین این بخش نوشتنِ سلام و تبریک از آن انتخابِ متن و شعر دشوارتر شده است این روزها. می‌بینین تو رو خدا؟! هیچ‌کاری بر نمی‌آید از دست‌مان، بابت همین فعلِ ناقابل هم خیال می‌کنیم که … استغفرالله و الله اکبر بابت خودم!!! القصّه، ما با خودمان گفتیم شاید  استاد‌های محترمان خسته شده‌اند بس که هی روز معلّم شد و یک مُشت دانشجوی خودشیرین، کارت‌پستال و شعر تقدیم‌شان کردند. برای همین، در یک اقدام مبتکرانه، از نوشتن شعر صرف‌نظر کردیم، خاطره نوشتیم برای ایشان. گفتیم بلکه هم یاد خودمان با آن رفتارهای محیّرالعقولِ دانشجویی‌مان، زنده شود برای ایشان و اینطوری تقدیر کرده باشیم از همیشه‌ی صبوری‌ها و بزرگواری‌هایشان.

* الان فقط مانده نوشتن خاطره پُشت کارت‌پستالی که برای استاد خوبم، خانوم شیرین احمدنیا کنار گذاشته‌ام و دارم هی وسوسه می‌شوم اینجا بنویسم‌ که …

۳ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. اصغر معصومی در 08/08/05 گفت:

    …………..
    ……………..
    توی این شهر خرابیده بزرگند همه
    بوی خون می وزد و سایه ی گرگند همه
    باید اینجا همه را باد به لعنت بکشد
    حافظ از مردم شیراز خجالت بکشد
    /
    سلام دوست
    "روز موقت" به روز و منتظر حضور ارزشمند شماست
    شعر …….
    مقاله ……
    و……..
    برقرار باشید

  2. آینه های ناگهان در 08/08/05 گفت:

    تا همین الان حود ۱۷ هزار تومان کادوی روز معلم خریدم.تازه فردا تولد خواهرمه که هنوز براش هیچی نخریدم. یکیشون یکم بود دو تای دیگه هم آخر همین ماهن. نمیشه بعد از فروردین خرداد بیاد اصلا اردیبهشت نیاد. نمیشه؟

  3. از زندگی در 08/08/05 گفت:

    بازم مرسی رویای عزیز

دیدگاه خود را ارسال کنید