چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

فریاد

ادوارد مونک، در اثرش به نام فریاد (جیغ)، عمق وحشت خویش را از فاجعه‌ی پیش‌بینی نشده‌ای ابراز می‌دارد. مونک در این مورد می‌گوید: با دو تن از دوستانم، قدم زنان در راهی پیش می‌رفتم. آفتاب غروب کرد. اندوهی خفیف بر من چیره شد و به ناگاه آسمان رنگ سرخ خونین به خود گرفت. من خسته و کوفته، ایستادم و به نرده‌ها تکیه دادم، و به ابرهای شعله‌ور که بر فراز آبدره‌ی نیلگون شهر، همچون خون و شمشیر، آمیخته بودند و می‌نگریستم. دوستانم به راه خود ادامه دادند. من که از ترس، لرزه بر جانم افتاده بود، همانجا ایستادم و صدای جیغی بلند و پایان نایافتنی، جیغی که طبیعت را سوراخ می‌کرد، شنیدم.*

*کالین بلیک مور، ساخت و کار ذهن، ترجمه:محمدرضا براهنی، تهران، فرهنگ معاصر،۱۳۶۹،ص ۱۹۳

۴ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. مهشاد در 08/08/05 گفت:

    عجب تصویر سازی معرکه ای…

  2. مهشاد در 08/08/05 گفت:

    قالبت را هم کلی دوست دارم هم اکنون!

  3. خاطره در 08/08/05 گفت:

    صدای جیغی بلند و پایان نایافتنی، جیغی که طبیعت را سوراخ می‌کرد، شنیدم.

    یه جمله ای شبیه همین از زبون مردی شنیدم که مجبور کرده بود زنش رو بچه شونو سقط کنه… وقتی پشت در اتاق دکتر منتظر بود… نیمه های شب… میگفت صدای جیغ های همسرش …

  4. نرگس در 08/08/05 گفت:

    ۱٫مطلب جالبی بود. ولی آدم اگه به قدرت و زیبایی ناتمام خداوند معتقد و خوشبین باشه، خیلی از چیزایی که به نظر بقیه وحشتناک میاد، به نظرش سرشار از زیبایی و امید هستند .

    ۲٫ این قالب جدیدتون از قبلی خیلی بهتره، هم سبکتر و هم قشنگتره.

    ۳٫ در زمینه گرافیک هر کمکی خواستید تا جایی که بلدم و بتونم، در خدمتم.

دیدگاه خود را ارسال کنید