با سارای خودش نشسته بود کنار من، روی پلّهی اتوبوس، تند تند حرف میزد و خنده میریخت در آن درگاهی، من ماندهبودم خنده چهطوری از زیر آن لایهی ضخیمِ کرم و پودرجات بالا میآید و پخش میشود توی گونههای گلانداختهاش و آنطوری قشنگ مینشیند بالای حجم ِ پرملاتِ ریمیلاش؛ کنجِ چشمهایش که خواستنیتر میشد با آن نگاه شرربار ِ مهربان وقتی دربارهی پدر/ مادرش میگفت و اینکه هر یکی، نفری ده هزارتومان بیشتر خرجی دادهاند بهش بابت این هفته و بعد که سؤال کرده چرا؟ پدر/ مادرش گفتهاند: ولنتاین هست آخر، پول لازم میشود. دخترک سه ترم مانده بود به آخر ِ درساش، خودش میگفت یک سال و نیم ِ دیگر اسکل دانشگاه است و بعد، حسرت خورد به حالای سارا که از درس و کلاس فارغ است و میرفت «فردوسی» و سفارش کرد بهش اگر از این شکلاتهایی دید که پیچیدهاند داخلِ توریهای رنگی، برای او هم بخرد محضِ ولنتاین بدهد علی و سارا با عجب پرسید: علی؟ دخترک خندهای کرد و گفت: علیِ فعلی، نه قبلی! و جفتی ریسه رفتند و وعدهی بعدی موکول شد به کافه تمدن.
رواني در 09/02/13 گفت:
سلام گلم
ممنون که اومدی برام آرزوهای خوب کردی
اینجا هم مثل اونجا بوهای خوب خوب میده میدونستی؟
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/13 گفت:
سلام. خواهش میکنم. امیدوارم که نتیجهی دلخواه رو بگیری از امتحان. بابت اینجا و اونجا هم محبت دارین شما.
مسعود در 09/02/13 گفت:
گاهی همه مان چه آرزوهای کوچکی داریم…
صدرا در 09/02/13 گفت:
سلام. مبارک باشد منزل جدید.
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/14 گفت:
سلام. ممنون. شما خوبی؟ یه وقتی وبلاگ شما به روز نشود آقا؟ من یکی حتمن میرم شکایت میکنم ازت. گفته باشم
آينه هاي ناگهان در 09/02/14 گفت:
نمیدونم نظر قبلیم ارسال شد یا نه
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/14 گفت:
لابُد ارسال نشد که نیست. نظر بعدیات ولی ارسال شد خانومی. ممنون
آينه هاي ناگهان در 09/02/14 گفت:
آخرش خودمو از دست این جا به جا شدنت میکشم راحت میشم!
—————–
کشتین ما رو با این ولنتاین!۲۹ بهمن روز عشق خودمونه با قدمتی تاریخی._به نام سپندارمذگان_دست بردارین از این خارجی بازیها.
—————-
میگم والدین این دختره عجب آدمهایی بودن ها!!!!!!!
—————-
رویا تو که بی وفا نبودی بودی؟
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/14 گفت:
بعدم، شمااااا نکش خودت رو. من قول که دیگه جا به جا نمیشم.
×
این ولنتاین هم به من ربطی نداره. اتوبوسنوشت بود. ایرانی/ خارجی نداره ولنتاین برای آدمای تنها.
×
به خدا. میبینی چه پدر/ مادرایی دارن مردم :))
×
بیوفا نیستم خب. یه کمی شلوغ شده ذهن و زندگیام. میخونمت؛ شعرا و دلنوشتههات رو که با همهی سیاهی و تاریکی اون صفحه، امّا زلال و شفافِ آینهی دلات پیداست و ما هم که دل به دل شما دادیم خیلی وقته. ارادت و علاقهی زیاد
رواني در 09/02/14 گفت:
این گله چه خوشگله دلم میخواد
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/14 گفت:
قابل شما رو نداره خانوم. کاش در دسترس ما بود، الساعه تقدیم میکردم با احترام