نمیتوانم توضیح بدهم دربارهی این طرز امّا، … نباید فریاد کشید. میدانم. سکوت هم جواب نمیدهد ولی. باید کوبید توی دهانِ او با مشتی محکم و نشان داد که اشکال آنجاست وقتی دارد آن چهار کلمهی خوشگل را میگوید و دل از آدم میبرد و بعد، هی زخم میزند با آن زبان.
۱۳ دیدگاه نوشته شده است! »
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- نقشههایی برای پیدا شدن
- این ماییم، ملتی تنها در آستانهی فصلی سرد
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس
آينه هاي ناگهان در 09/02/19 گفت:
تلافی تمام روزایی که نیومدی رو درآوردی
مشت اضافه خواستی من در خدمتم
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
من هر بری که به روز شده است «آینههای ناگهان» خواندهام و لذّت بردهام از زیبایی دلنوشتههای عزیز و شعرهای دلانگیزتان منتها بابت نوشتن کامنت کم و بیش، هی عذر و تقصیر شده است. مطمئن باشید که حواسام خیلی جمع شما هست بانو جان
چی بگم؟ در 09/02/19 گفت:
خوش به حال کسی که تو عاشقش باشی …
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
چی بگم؟
نسیم در 09/02/19 گفت:
هی فلانی
بگوییم این آقای کلبه دنج بیاید برایت بنویسد که به تو نمی آید دلت بخواهدتوی دهان کسی مشت بزنی
بعد من برم جوابش را بدهم که چرا اتفاقا خیلی هم به تو می آید؟؟؟؟
خشن نباش پس
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
نسیم جان، نگا منُ. بهم میآد یعنی؟ منُ خشونت؟ :)))))))) تو رو خدا
رواني در 09/02/19 گفت:
خاله جون نباید بزنی تو دهن کسی گناه داره
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
گناه که داره، باید یه راست و دربست بفرستمش جهنم. چشمک
همون در 09/02/19 گفت:
جان من اگر ما را اسگول کرده ای بگو کرده ام اگر نه چرا دروغ می گویی اخر برادر من این چه وضعی است که ما هر بار که می آییم می بینم شما خانه تکانی کردید و رفتید منزل جدید خوب ما هم وسوسه می شویم ها ها
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
بعد، من امروز اینقدر فکر کردم بهت مجبور شدی کامنت بذاری دختر جان؟ کلی خوشحال شدم. از وسوسهی شما استقبال میکنم خانومی
همون در 09/02/19 گفت:
اون بالا رو می شه عوض کرد همون گفته یعنی چی بکنش همون فرموده …جدا خیلی خوشحالم که هنوز زنده ای ..اون هم این قدر ..من هم یک مدت زنده نبودم اما دوباره زنده شدم الان خیلی دز زندگیم زده بالا …اما در مورد پستت بله باید زد توی دهانش اصلا باید یک کف گرگی رفت تو صورتش ویک ی تا پرنده در دلش ..و سر انجام یک ضربه به سیب گلو و فاتحه …
چهار ستاره مانده به صبح در 09/02/19 گفت:
فکر کردم دیگه ریق رحمت و مقیم آخرت شدی دختر، خوشحالام که هستی. باورت نمیشه امروز کلی تو فکرم بودی. الان مشت و اینا بیخیال بیا بغل که دلتنگ بودم برات
همون در 09/02/19 گفت:
اولا در مورد مطلبی که در مورد نظرم گفتی دور از جان روم به دیفار گلاب به روتون همان قضیه بغل و این حرف ها را می گویم شما چه قدر بی جنبه هستید تا شنیدید ممد خاتمی کاندید گشته فکر کردید باز ازدی است …و وبلاگ ها ازاد می شود و سایت ها را الکی فیلتر نمی کنند و شما می توانید از هر نوع واجه قبیحه اعم از بغل و ماچ فرانسوی یا امریکایی و وتکا و دنسینگ و این حرف ها بگویید نه عزیزم هر وقت این جناب امد گشت های ارشاد را جمید دانشگاه ها را از فاطی کماندو ها خالی کرد ..ان وقت شما هم از این حرف ها بزنید …حالا ما خط قرمز را می شکنیم و می گوییم ::گوگولی دوستت داریم …مرسی به فکر مایی ما هم به فکر شما هستیم زیاد تا !