چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

– … این حرف را، برای نخستین‌بار، دوازده سال پیش فرمودید آقا! یادتان هست؟

– بله … آن‌وقت‌ها، ما تازه‌تازه در دل شما جایی باز کرده بودیم.

– شما در دلِ ما، یا ما در دلِ شما – آقا؟!

ملاصدرا گفت: راستش، بانو! ما عاقبت ندانستیم که شما عاشقِ ما شدید یا ما عاشقِ شما شدیم؟

بانو جواب داد: دیگر چه فرق می‌کند؟

ملا خندید: فرق می‌کند، خیلی هم فرق می‌کند. آبروی ما باید حفظ شود.

– دردِ آبرومندی را در عاشق شدن می‌جویید یا نشدن؟

– البته زیباتر و آبرومندانه‌تر است که شما عاشقِ ما شده باشی.

– پس من شدم.

نادر ابراهیمی، مردی در تبعید ابدی

۶ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. نوشي در 09/05/22 گفت:

    عجب !!!!

  2. سارا در 09/05/22 گفت:

    پس من شدم….تسلیمی عالی…
    ممنون که ما را یاد کردید.
    ما هم برای نمایشگاه کلی یاد شما و وبلاگتان نموده و بهره مند شدیم.
    مشتاق دیداریم، نه در خواب!

  3. از زندگی در 09/05/22 گفت:

    Lovely
    🙂

  4. پریماه در 09/05/22 گفت:

    هاه!

  5. آوامین در 09/05/22 گفت:

    ووووو….چه عاشقانه !!!
    فکر نمیکردم اخرش تسلیم بشه ها ! رمانتیک بود ولی ! تواضع به خرج داد این خانوم…
    راستی مرسی رویای نازنیننم…عینک بدی با جون دل خریدارم !!! اون من ِ گمشدم هی از دستم فرار میکنه ! بسی خسته شدم ازین تعقیب و گریز…
    بوس از یک دختر لوس برای یک دوست …
    شکلک نداره اینجا وگرنه لاوش بیشتر میشد ،اونوقت میشد لاو تو لاو !!!

  6. کلبه دنج در 09/05/22 گفت:

    اول بانو عاشق آقا بود،
    دوم هم،
    سوم هم،
    تا آخر

    و هنوز آقا «عاشق» بانو نشده است. شاید فقط در دلش جایی باز کرده باشد برای بانو.

    من همینقدر فهمیدم.

دیدگاه خود را ارسال کنید