و آن روزِ زیبا
سهشنبهای بود کمی آفتابی
و گاه و بیگاهِ روز
باران میبارید
اردیبهشت بود
و من در خاطرهی شبی
که تو به سمت خانه میرفتی
با حسرتِ ناتمام ماندنِ «کوچه»
و لحنِ تو وقتِ دکلمهی شعر
عشقبازی میکردم روی نقشهای
که تو در خیابان ولیعصرش بودی
و نمیشد نقشه را تا کرد
تا از جادهی دیگری
به من رسیده باشی
حتّا، کوچه و خیابان هم
چهبسا اشکهایی که نذر کردهام
برای سقفِ مشترک یک شب
و دهانی پُر بوسه.*
موجي در 10/04/23 گفت:
زیبا بود
عشقبازی میکردم روی نقشهای
که تو در خیابان ولیعصرش بودی
و نمىشد نقشه را تا کرد