«… و «کمترینها» را نه به خاطر تواضع (چرا که وضعی در برابر خود نمیبینم.) بل به خاطر این گفتم که شاعران خوب کماند. صفاری را هم دوست دارم از همین گروه بدانم، با «ترین» یا بی«ترین» خودش میداند. همینکه متعلّق به گروه «کمها» باشیم حرف کمی نیست.»
این حرفِ «یدالله رؤیایی» دربارهی عبّاس صفاری پشتِ جلدِ کبریت خیس آمده بود. برای خنده در برف از «منوچهر آتشی» و «محمد رحیم اخوت» نقلقول کردهاند با «حسین نوشآذر».
آتشی گفته است که نگاه صفاری به مرگ و زندگی، ربطی به پوچاندیشی اروپایی ندارد، بلکه نوعی بازی تازه، یا به بازی گرفتن مرگ و زندگی هر دو است. به نظر اخوت هم شعر صفاری اصلت و تشخص دارد و میتوان آن را ادامهی شعر اصیل فارسی دانست. نوشآذر هم عباس صفاری را تنها شاعر ایرانی میداند که سنت اصالت تجربه و نظریهی تعالی در شعر مدرن آمریکا را به سنت شعری ایرانی گره میزند.
من میگویم شعرهای عباس صفاری را بخوانید حتّا اگر مثلِ من سوادِ شعریِ خاصّی ندارید و بیشتر ذوق دارید برای کلمات و عشق میکنید با تعبیرهای سادهی قشنگ. قول میدهم که خودتان را در شعرهای او پیدا میکنید، خودتان و آدمهای هر روزهی زندگیتان را. بعد لابُد با خودتان میگویید هی صفاریِ دور از وطن، لحظههای پُرغربتِ زندگیِ ما را به خیال و خلوتِ شعرهایت بُردهای تا با هر شعر، خاطرهی دیگری در ما زنده کنی؟ مثلن، شعرِ بلندِ «من و جناب مورچه» که بخش کوتاهی از آن را در اینجا آورده بودم. برای حسنختام این یادداشت هم یک تکّه از شعر «یادگاری ابدی» را بخوانید؛
المثنای من امشب
گربهی سیاهی است
که راهِ پس و پیش
اگر نداشته باشد
خیزبرمیدارد
به سمتِ صورت حق به جانبت
و چنگالهای تیزش را
نه بر پوستی که قرار است
پشت سر بگذاری
بلکه بر روحِ تو خواهد کشید
کتاب را انتشارات مروارید چاپ کرده است با قیمت ۲۳۰۰ تومان.
نگار در 10/05/26 گفت:
موافقم.با صفاری میشود عشق کرد!و صفا!
راد در 10/05/29 گفت:
سپاس از معرفی ات!
مجید اسطیری در 20/11/12 گفت:
سلام. ببخشید که بعد از ده سال دارم پیام میدهم. من واقعا صفاری را به خاطر “موقعیت های شاعرانه” ای که کشف میکند ستایش میکنم و شعرهایش را خیلی دوست دارم. کلمات شعرهایش قطعا محکم توی ذهن باقی نمیمانند اما موقعیتهایی که کشف کرده یقه آدم را میگیرند و تا سالها خواهند ماند.